گوید (کتاب ۱۰، بند ۱-۲)، که پنجاه نفر از برادران داریوش در این جنایت شرکت داشتند و پس از قتل داریوش زنان و اولاد او را هم کشتند، ولی این روایت نباید صحیح باشد، زیرا اکثر اولاد اردشیر در حیات او مرده بودند و دیگر اینکه پلوتارک در باب قتل زنان و اولاد داریوش ساکت است.
اخس پس از قتل داریوش امیدوار گشت، که بمقصود خود خواهد رسید، بخصوص، که آتسسا با او همراه بود، ولی دو مانع در پیش داشت: اوّلا اردشیر از زن عقدی پسری داشت آریاسپ نام، که بعد از قتل داریوش بتخت سلطنت از همه نزدیکتر بود. علاوه بر اینکه او از اخس بزرگتر بود، از جهت خلق خوش و حسّیّات ملایمی که داشت، پارسیها او را دوست میداشتند. مانع دیگر آرسان، زادهٔ یکی از زنان غیر عقدی اردشیر، بود، که شاه او را بسیار دوست میداشت. اخس مصمّم شد، که هر دو مانع را از پیش بردارد و برای هلاک کردن آریاسپ اشخاصی را از محارم و نزدیکان شاه تحریک کرد، که همواره خبرهای بد به او داده ذهنی او کنند، که شاه از پسرش ظنین است و تصوّر میکند، که او هم در کنکاش داریوش دست داشته.
این نوع خبرها بقدری متواتراً به او رسید و چنان او را به گرفتار شدن و زجرهای گوناگون تهدید کردند، تا بالاخره آریاسپ ترجیح داد بدست خود کشته شده از شکنجهها و زجرهائی، که برای او توصیف میکردند، برهد. با این تصمیم شربتی برای خود تهیّه کرده آشامید و درگذشت. اردشیر از فوت او در اندوهی عمیق فرورفت و زار بر پسر خود گریست. گویند، جهت مرگ او را فهمید، ولی بواسطهٔ کهولت نتوانست امر بتحقیقات و کشف قضیّه کند و بالنتیجه این واقعه را برو نیاورده تمام محبّت خود را به آرسان متوجّه داشت و او را مورد اعتماد خود قرار داد. اخس، چون دید، آرسان آخرین مانعی است، که در پیش دارد، بر اتلاف او نیز کمر بست و هارپات[۳] پسر تیریباذ را بر آن داشت، که او را بکشد.