صنایع دیگر اسکندر به فصاحت و بلاغت اهمیّت میداد و از آناکسیمن، که از اهل لامپساک[۱] بود، پیروی میکرد. این شخص روزی باعث نجات وطنش شد، توضیح آنکه اسکندر میخواست شهر لامپساک را از این جهت، که طرفدار ایرانیها بود، خراب کند و، چون دید که آناکسیمن از شهر خارج شده بطرف قشون اسکندر میرود و یقین کرد، که برای درخواست عفو و اغماض دربارۀ شهرش به نزد اسکندر روانه است، قسم خورد، که درخواست او را نخواهد پذیرفت، ولی آناکسیمن، چون از قسم اسکندر آگاه شد، وقتی که او را دید درخواست کرد، که (۷۱)- نقش رستم، مدخل یکی از مقابر (فلاندن و کست، ایران قدیم)
اسکندر وطنش را خراب کند و پادشاه مقدونی، چون قسم خورده بود خواهش او را نپذیرد، از خراب کردن لامپساک دست بازداشت (کنتکورث، کتاب ۱، بند ۳).
اسکندر از نقّاشان زمان خود فقط آپپل[۲] را به خود راه میداد و از مجسّمهسازها لیسیپ[۳] و پولیکلت[۴] مورد توجّۀ او بودند. از شعرای قدیم یونان اسکندر هیچکدام را بر هومر[۵] ترجیح نمیداد و میگفت، از تمام شعراء فقط هومر توانسته در نوشتههای خود تمام چیزهائی را، که باعث قدرت دولتی میشود، بیان کند.
بنابراین اسکندر در سفر و حضر کتاب شاعر مزبور را با خود داشت و این کتاب را با خنجری زیر بالش خود میگذاشت و میگفت، «این دو چیز در سفرهای جنگی توشۀ راه من است» (پلوتارک و کنتکورث).
از قضایائی، که بایام جوانی اسکندر نسبت میدهند و جرئت و شجاعت او را