هرکس از تبیها باردوی او بیاید، پناه خواهد یافت. در مقابل این کار اسکندر تبیها هم جارچیانی به بالای دیوارهای شهر فرستاده اعلام کردند، که هرکس با شاه بزرگ (یعنی شاه ایران) و تبیها بر ضدّ جبّار متّحد شود، تبیها او را پناه خواهند داد. وقتی که اسکندر خبر این رفتار تبیها را شنید، از شدّت خشم مانند آتش برافروخت و حمله را بشهر شروع کرد. جنگ خونین بود و تبیها با کمی عدّه در مقابل قشون کثیر العدّه و ورزیدۀ مقدونیها سخت پا فشردند و، پس از آنکه تیرهاشان تمام شد، با شمشیر جنگیدند و تیراندازان کرتی[۱] را رانده تا نزدیک اسکندر تعقیب کردند. در این حال، چون اسکندر دید مقدونیها از دلاوری تبیها خسته و فرسوده شدهاند، امر کرد قشون تازهنفس او، که در ذخیره مانده بود، یعنی آخرین قسمت قشون او وارد کارزار شود. مقدونیهای تازهنفس بر تبیها تاختند با این امید، که آنها را هزیمت خواهند داد، ولی، برخلاف انتظار اسکندر و آنها، تبیها باز مقاومت کردند و کشتاری مهیب درگرفت. تبیها جنگیهای خود را تشجیع میکردند، جنگهای نامی گذشته را بخاطر آنها میآوردند و به مقدونیها میگفتند، اذعان کنید، که مغلوب شدهاید. در این احوال، که اسکندر از عاقبت کارزار نگران بود، ناگاه دید، که یکی از دروازههای کوچک تب نیمهباز است بیاینکه مستحفظ داشته باشد و فوراً به پردیکّاس امر کرد با عدّۀ خود داخل شهر گردد و اوامر اسکندر را اجرا کرد. امّا تبیها، که فالانژ اوّل مقدونی را از کار انداخته بودند و به فالانژ دوّم پرداخته آن را سخت عقب مینشاندند و نزدیک بود، شاهد فتح را به آغوش کشند، ناگاه خبر یافتند، که دشمن داخل شهر شده و بر اثر آن تصمیم کردند عقب نشسته در درون دیوارهای شهر بجنگند، ولی این عقبنشینی بواسطۀ فشار دشمن به نحوی صورت گرفت، که باعث شکست تبیها گردید، توضیح آنکه در میان گیرودار سوارهای تبی با پیادهنظام تب در یک وقت داخل شهر شدند، پیادههای زیاد در زیر سمّ ستوران لگدمال گشتند
- ↑ Cretois.