داماد داریوش را نشان کرده، چنان ضربتی بصورت او نواخت، که او از اسب افتاد.
در این احوال رزاسس حمله به اسکندر برد و با قمه ضربتی بسر اسکندر وارد کرد، که به کلاهخود او آمد و از آن نگذشت. سپهرداد میخواست از عقب ضربتی به اسکندر بزند، که کلیتوس دست او را قطع کرد. پس از آن قسمتی از سوارهنظام مقدونی از رود گذشته خود را به اسکندر رسانید و پارسیها بواسطه نیزههای مقدونی و فشاری، که از هر طرف از سوارهنظام و از ژوبیناندازانی، که داخل صفوف آنها شده بودند، به آنها وارد میآمد، عقب نشستند و همینکه قلب سوارهنظام چنین کرد، جناحین آن شکست خورد و بزودی همه رو بفرار گذاردند. پس از آن اسکندر سوارهنظام خود را از تعقیب دشمن بازداشت و به پیادهنظام حمله برد. این قسمت گوئی از حیرت به جائی چسبیده حرکت نمیکرد. سوارها و پیادههای مقدونی به اینها حمله کرده همه را، به استثنای آنهائی که در زیر اجساد کشتگان پنهان شده بودند، از دم شمشیر گذرانیدند و دو هزار نفر اسیر شدند. از پارسیها سردارانی که کشته شدند اینها بودند: نلیفاتس[۱]، پتن[۲]، سپهرداد[۳] والی لیدیّه، میتربرزن[۴] والی کاپادوکیّه، مهرداد[۵] داماد داریوش، آربوپالس[۶] پسر داریوش و نوۀ اردشیر دوّم (بعضی تصوّر کردهاند، که این اسم آرتبارس ۷بوده و آرّیان تصحیف کرده).
فرناس[۷] برادرزن داریوش، امار[۸] سردار سپاهیان اجیر (یونانی). آرسیت[۹] والی فریگیّه، که از جنگ سالم بیرون رفت، چون خود را نخستین جهت شکست پارسیها میدانست، به خودکشی اقدام کرد.
بین روایت دیودور و آرّیان راجع ببعض کیفیّات این جدال اختلافاتی دیده میشود و چون روایت پلوتارک (اسکندر، بند ۲۲) و کنتکورث (کتاب ۲، بند ۵) بیشتر با روایت دیودور موافقت میکند، باید گفت، که نوشتههای دیودور صحیحتر است، زیرا پلوتارک، گذشته از آنکه دو قرن از آرّیان باین وقایع نزدیکتر بوده،