معا به محاصرۀ ارگها پرداختند. سپس جنگی شد، که مقدونیها بر ارنتوبات فایق آمدند و، چون مقدونیها از دوام محاصره خسته شده بودند، جدّ و جهد کرده بالاخره ارگها را گرفتند، امّا ممنن قبل از دخول مقدونیها بشهر به کشتی نشسته از هالیکارناس رفت و بعد کارهائی کرد، که پائینتر بیاید (دیودور، کتاب ۱۷، بند ۲۴ و ۲۷-آرّیان، کتاب ۱، فصل ۵، بند ۴-کنتکورث، کتاب ۲، بند ۹). مقاومت هالیکارناس نشان میدهد، که تسلیم شدن سارد با آن استحکامات متینی، که داشته، چقدر بیمورد بوده و جز بیدلی مهرن و خیانت او محملی برای آن نمیتوان قرار داد. راجع به افییالت باید در نظر داشت، که او یکی از یونانیهائی بود، که اسکندر تسلیم او را از آتن خواسته بود.
فرستادن قشون به فریگیّه
پس از تصرّف کاریّه اسکندر به فریگیّه متوجّه شد و پارمنین را به سارد فرستاد، تا از آنجا با سوارهنظام تسّالی که در تحت فرماندهی آلکساندر لنسست[۱] بود، و با دستههای آمیس ناگهان به فریگیّه حمله برده آذوقه برای حرکت اسکندر بدرون ممالک ایران تهیّه کند.
در این وقت او بعض سربازان مقدونی را، که تازه زن گرفته بودند و از دوری زنان سخت مینالیدند، در تحت ریاست بطلمیوس پسر سلکوس[۲] به مقدونی فرستاد، تا زمستان را با آنها بگذرانند. هم در این اوان اسکندر به سرداران خود در مقدونیّه امر کرد، که سپاهیان جدید از پیادهنظام و سوار گرفته در بهار به آسیا بفرستند. بعد، چون دید، که فحشا در اردوی او زیاد شده، از ترس اینکه مبادا مقدونیها سست شوند، امر کرد کسانی را، که مرتکب فحشا میشدند، گرفته به جزیرۀ کوچکی، که در خلیج سرامیک[۳] بود، روانه دارند.
پس از این کارها اسکندر همان نقشۀ اوّلی خود را، که تصرّف تمام صفحات و ولایات دریائی بود، تعقیب کرد و مقصودش این بود، که بحریّۀ ایران نتواند تکیهگاهی بیابد. بنابراین داخل هیپارنس[۴] شد و ساخلو این محلّ، که سپاهیان