ایران را از آن جزایر بیرون کند، ششصد تالان برای آنتیپاتر جانشین خود در مقدونیّه و اشخاص دیگر فرستاد، تا نگذارند شهرهای یونان بشورند و موافق عهدی که با یونانیها بسته بود، تقاضا کرد، سفاین متّحدین هلّسپونت را حفظ کنند.
تمام این اقدامات و کارهای دیگر اسکندر در این وقت برای آن بود، که یونان و مقدونیّه را از حملۀ ممنن محفوظ بدارد، زیرا از فوت او هنوز آگاه نشده بود و، چون ممنن را رقیب ماهر و زبردست خود میدانست، یگانه نگرانی، که از پشت سر خود داشت، از طرف او بود، بخصوص که آواز بهرهمندیهای ممنن در بحر الجزائر و اینکه او میخواهد با سیصد کشتی به مقدونیّه حمله کند، به اسکندر پیدرپی میرسید. بعد اسکندر به پافلاگونیّه رفت. مردم این ولایت، که از جمله هنتها[۱] بودند، بیمقاومت مطیع گشتند و، چون دربار ایران این مردم را از دادن مالیات معاف داشته بود، اسکندر نیز آنها را معفوّ داشت، ولی گرویهائی از آنها گرفت و کالاّس را حاکم این ولایت کرده کمکی را، که از مقدونیّه بدو رسیده بود، برداشت و عازم کاپادوکیّه گردید. آرّیان گوید پافلاگونیّه مطیع گشت با این شرط، که قشون مقدونی وارد این ولایت نشود و اسکندر این ولایت را جزو ایالت فریگیّه دانست و بعد به کاپادوکیّه رفته سابیکتاس[۲] را والی آن ایالت کرد (کتاب ۲، فصل ۲، بند ۲) ولی کنتکورث والی جدید را آبیستامن[۳] نامیده (کتاب ۳، بند ۴).
عبور اسکندر از دربند کیلیکیّه
اسکندر پس از ورود به کاپادوکیّه شنید، که ممنن درگذشته و از این خبر بسیار مشعوف گردید و آن را به فال نیک گرفت، زیرا، چنانکه گفته شد، اسکندر او را حریف زبردست خود میدانست و در یونان هم خبر بهرهمندیهای او یونانیها را برای شورش حاضر کرده بود. پس از آن اسکندر عازم کیلیکیّه گردید و به جائی رسید، که آن را «اردوگاه کوروش» مینامیدند، زیرا کوروش بزرگ وقتی، که با سپاهش به لیدیّه میرفت،