کردهاند، میتوان جواب داد؟تو باید قوّهای تهیّه کنی، که با این قوّه مقابلی کند و این قوّه را باید از مملکتی تحصیل کنی، که خود این مردان را بوجود آورده. این طلا و نقره، که در اینجا میدرخشد، باید در این راه صرف شود» داریوش هرچند عادتاً ملایم و خوشرو بود، ولی در این موقع از سخنان خاریدم خشمناک گردید و حکم قتل او را داد. وقتی که خاریدم را بمقتل بردند، او دست از عقیدۀ خود برنداشته چنین گفت: «کسی انتقام مرگ مرا از تو خواهد کشید، که الآن من نصایحی بر ضرر او به تو میدادم. رفتاری، که تو با من کردی از این جهت، که مست بادۀ قدرت و اقتدار گشتهای، بعدها به مردم خواهد آموخت که انسان، چون با اقبال دمساز شد، صفات طبیعی را هم از دست میدهد».
این است گفتههای کنتکورث راجع به خاریدم، ولی، چنانکه بالاتر گذشت، دیودور این قضیه را طور دیگر ذکر کرده (به صفحۀ ۱۲۸۲ رجوع شود). به هرحال مورّخین گویند، که داریوش پس از قتل خاریدم از کردۀ خود سخت پشیمان شد و امر کرد، نعش او را دفن کنند. هم در این وقت داریوش در ضمن تدارکات خود تیمودس[۱] پسر منتور را، که سرداری جوان و شجاع و مورد اعتماد بود، به فرماندهی سربازان اجیر خارجی بگماشت و به فرناباذ امر کرد جای ممنن متوفّی را بگیرد.
مورّخین راجع باین زمان قضایائی ذکر میکنند، که اگر هم افسانه باشد، باز چون اوضاع آنروز دربار ایران را نشان میدهد بیمورد نیست ذکر گردد:
پلوتارک گوید (اسکندر، بند ۲۴): داریوش از شوش روانۀ معسکر سپاه خود شد و امیدواری زیاد به عدّۀ سپاهیان خود داشت. امیدواری او نیز از اینجا تأیید میشد، که خوابی دیده بود و مغها برای خوشآیند شاه آن را بنفع او تعبیر کرده بودند: او در خواب دیده بود، که فالانژهای مقدونی را شعلههائی احاطه دارد و اسکندر لباسی در بر کرده شبیه لباس داریوش، زمانی که او آستاند (یعنی چاپار
- ↑ Thymodes.