مجسّمۀ بلوس[۱]. در وسط آن دو هیکل مجسّمۀ عقابی بود با بالهای گسترده (باز)، که از زر ساخته بودند و آن را علامت مقدّس میدانستند» (این دفعۀ سوّم است، که مورّخین قدیم از عقاب زرّین با بالهای باز حرف میزنند. کزنفون، چنانکه گذشت، در دو جا یعنی در «تربیت کوروش» و در «سفر جنگی کوروش» از این عقاب ذکری کرده و آن را بیرق شاه دانسته. امّا در باب بلوس و نینوس باید در نظر داشت، که اینها نیاکان داستانی آسوریها بودند و جهت اینکه مجسّمۀ آنها را ایرانیان قدیم محترم میداشتند، معلوم نیست. اگر این خبر را صحیح بدانیم، جهت آن باید افسانهای باشد، که در عالم قدیم رایج بوده، توضیح آنکه بلوس و نینوس را یونانیهای قدیم نیاکان اوّلی آسوریها میدانستند و موافق افسانههای یونانی زوس رب النّوع بزرگ یونانیها بجسم دانائه[۲] دختر کریزیوس[۳] پادشاه آرگس حلول کرد و پرسه رب النّوع روشنائی متولّد شد. افسانۀ پرسه خیلی مفصّل است. از جمله دربارۀ او میگفتند، به آسیا آمده عاشق آندرومد[۴] دختر کفه[۵] پسر بلوس گردید و او را گرفت و پارسیها از نسل پرسه بوجود آمدند.
این افسانه از آسیا به جزیرۀ کرت[۶] رفته و از آنجا در یونان منتشر شده بود. از نوشتههای بعضی مورّخین یونانی استنباط میشود، که پارسیهای قدیم پرسه را سرسلسلۀ قوم خود میدانستند و، چون آتنیها هم آپلّن رب النّوع روشنائی و آفتاب را پسر زوس و سرسلسلۀ قوم خود و حامی آتن میدانستند، در مواقعی که ملاحظات سیاسی نزدیکی ایران را با آتنیها اقتضا میکرد، پارسیها قرابت نژادی خود را با آتنیها به آنها گوشزد میکردند، مثلا وقتی که در ایران انتشار یافت، که آتنیها اسکندر را به سپهسالاری کلّ یونان برای جنگ با ایران انتخاب کردهاند، دربار ایران به آتنیها قرابت نژادی پارسیها را با یونانیان گوشزد و اعلام کرد، که دیگر پولی به آنها نخواهد داد، و لو اینکه تقاضا کنند. ظنّ قوی این است، که پارسیها واقعاً این افسانهها را باور نداشتهاند، ولی ملاحظات سیاسی گاهی