برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۱۳۳۹

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

می‌شوید، عقاید مختلف اظهار می‌کنید و خودتان شاهدید، که من شخصی را، که عقیده‌اش از عقاید دیگران متین‌تر است، صادق‌تر و نسبت به خود صمیمی‌ترین کس می‌دانم». پس از این جواب داریوش به یونانی‌ها پیغام داد، که از حسن نیّت آن‌ها ممنون است، ولی صلاح نمی‌داند عقب بنشیند، زیرا عقب‌نشینی در حکم فرار است و در جنگ شهرت نام بی‌نهایت مهمّ است، بخصوص که عقب‌نشینی جنگ را بتأخیر خواهد انداخت، و حال اینکه تا زمستان چیزی باقی نمانده. تقسیم قوا را هم صلاح نمی‌داند، زیرا عادت نیاکان او چنین بوده، که در جنگی تمام قوای مملکت را بکار می‌بردند. وحشت از دشمن نیز جا ندارد، زیرا روشن است، که همین‌که اسکندر از نزدیک شدن او آگاه شد، به گردنه‌های کوهها پناه برد و تمارض کرد، تا سپاهیان خود را فریب دهد (داریوش موافق نوشته‌های مورّخین گمان می‌کرده، که مرض اسکندر تمارض و آنهم از ترس بوده). بنابراین نباید جنگ را بتأخیر انداخت و باید بی‌درنگ به محل‌هائی رفت، که اسکندر به آنجاها پناه برده و دشمن ترسو را نابود کرد (پلوتارک، کتاب اسکندر، بند ۲۶-کنت‌کورث، کتاب ۳، بند ۸).

حرکت اسکندر از کیلیکیّه

اسکندر پس از رفع مرض بشهر سل[۱] رفته آن را تصرّف کرد و دویست تالان از اهالی گرفته ساخلوی در آنجا گذاشت و بعد، چون نذر کرده بود، که اگر از مرضی که داشت، خلاصی یابد جشن‌هائی برای خدایان یونانی برپاکند، برای اسکولاپ[۲] (رب النوع طب به عقیدۀ یونانی‌ها) و می‌نرو بازیهائی ترتیب داد. در این وقت خبر رسید، که ایرانی‌ها در جنگی در آسیای صغیر شکست خورده و میندیان[۳]، کونیان[۴] و مردمان دیگر این نواحی به مقدونیها مطیع گشته‌اند. پس از ختم بازیها اسکندر از رود پیرام[۵]، که در کیلیکیّه جاری است، گذشته بشهر مالّوس[۶] و کاستابال[۷] رسید. در اینجا پارمن‌ین به اسکندر رسیده خبر داد، که قشون او دربند سوریّه را گرفته، ایسوس[۸] را هم


  1. Soles.
  2. Esculape.
  3. Myndiens.
  4. Caunieus.
  5. Pyrame.
  6. Mallus.
  7. Castabale.
  8. Issus.