برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۱۳۵۴

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

پس از جدال ایسوس

اسکندر پس از هزیمت داریوش و قشون او خواست شاه را تعقیب و دستگیر کند، تا یکباره تاج و تخت ایران را بتصرّف آرد، ولی، چون داریوش اسب خود را همواره عوض کرده به بهترین اسبها می‌نشست، چهار یا پنج استاد از اسکندر پیش بود. بنابراین، همین‌که شب در رسید، اسکندر از رسیدن به داریوش مأیوس شده پس از پیمودن صد استاد (سه فرسنگ و نیم) بازگشت و در نیمۀ شب به اردو وارد شده دید سپاهیان او مشغول غارت‌اند، ولی خیمۀ داریوش را دست نزده بهمان شکل و تجمّلات سابق نگاهداشته‌اند. اسکندر وارد خیمه شده اسلحه را کند و گفت «برویم در حمام داریوش عرق جنگ را شست‌وشو کنیم». یکی از درباریان او گفت: «بگوئید در حمام اسکندر، زیرا دارائی مغلوب از آن فاتح است». وقتی که اسکندر وارد حمام شد و اسباب حمام و تجمّلات آن را، که تماماً گرانبها و کار استادان صنعت بود، دید و بوی عطریات گوناگون، که استعمال کرده بودند، به مشامش رسید و نیز، وقتی که از حمام بیرون آمده وارد خیمه گردید، بلندی آن و تختخواب‌ها و میزهای قیمتی و اشیاء نفیسه خیمه را با حیرت از مدّ نظر گذرانید، شام لذیذ و رنگینی، که برای او تهیه کرده بودند، خورد و در لباس فاخر مستخدمین درباری داریوش، که حالا در سر میز به او خدمت می‌کردند، با دقّت نگریست، رو به دوستان خود کرده گفت: «معنی شاه بودن این است» (پلوتارک، کتاب اسکندر، بند ۲۷).

وقتی که اسکندر در سر میز بود و دوستان و نزدیکان او حاضر بودند، ناگاه از خیمۀ مجاور صدای شیون و زاری برخاست. این صدا باعث حیرت حضار گردید و سپاهیان مقدونی، که در اطراف خیمه بودند، فورا اسلحه برداشتند، زیرا گمان کردند، که این صداها مقدّمۀ حادثه‌ای است، ولی بزودی معلوم شد، که از شیون و زاری ملکه‌ها و زنان درباری داریوش است، توضیح آنکه خواجه‌ای اتّفاقا از دم خیمۀ آنها گذشته و، چون ردای داریوش را، که یافته بود، روی دست داشته، از دیدن آن مادر و زن داریوش پنداشته‌اند، که شاه کشته شده و شنلش را کنده‌اند و پس از آن بر اثر این تصوّر، شیون و زاری را شروع کرده‌اند (پلوتارک گوید، چون