برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۱۳۸۲

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

نامۀ داریوش به اسکندر

کنت‌کورث گوید (کتاب ۴، بند ۵) مقارن این اوان نامه‌ای از داریوش به اسکندر رسید، که بالاخره اسکندر را پادشاه خوانده و به او تکلیف کرده بود دخترش استاتیرا[۱] را بوی بدهد و جهیز او ممالکی باشد، که بین هلّس‌پونت (داردانل) و رود هالیس (قزل‌ایرماق حالیه) واقع است و اسکندر بدین شرایط صلح کند. در این نامه داریوش به اسکندر نوشته بود: اگر این شرایط را نخواهی قبول کنی فراموش مکن، که کشتی اقبال همه‌روزه در یکجا لنگر نمی‌اندازد و انسان بهر بلندی، که ارتقاء یابد، همیشه به‌قدری که محسود است، خوش‌بخت نیست. می‌ترسم مانند مرغانی، که سبک‌وار بطرف ستارگان بلند شده اوج می‌گیرند، تو هم اسیر حسّیّات کبر و نخوت گردی. چیزی مشکل‌تر از آن نیست، که در این اوان شباب چنین بار سنگینی را، که اقبال درخشان بر دوشهای تو نهاده، بکشی. من هنوز قسمتهای بزرگی را از ممالک خود مالکم و تو باید از فرات، دجله، سیحون و هی‌داسپ (در هند) یعنی قلاع بزرگ شاهنشاهی ایران بگذری. تو باید در جلگه‌های وسیع ایران با دشمن مواجه شوی و از کمی عدّۀ سپاهیان خود سرخ گردی. من از سغد، رخّج و نیز از ممالک مجاور کوههای قفقاز و رود تانائیس (دن امروزی در جنوب روسیه، که ببحر آزوو می‌ریزد) ذکری نمی‌کنم، ولی همین‌قدر بخاطر آر، که آیا خواهی توانست به ماد، گرگان باختر و نیز هند، که مجاور اوقیانوس است، دست بیابی و کی این کارها میسّر خواهد شد. اسکندر به کسانی، که نامه را آورده بودند جواب داد: داریوش ممالکی را بمن وعده می‌دهد، که مدّتی است گم کرده و دیگر اینکه برحسب قاعده فاتح باید شرایط را تکلیف کند. داریوش تنها کسی است، که موقع خود و اسکندر را تشخیص نداده و در این صورت می‌تواند بزودی به جنگ متوسل شده این مسئله را روشن کند. من، وقتی که از دریا گذشته، به آسیا آمدم، برای لیدیّه و کیلیکیّه نبود. این ممالک ارزش آن‌همه مجاهدات را نداشت. مقصود من پرس‌پولیس (تخت‌جمشید)،


  1. Stateira.