برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۱۳۸۸

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

را منتشر ساخت.

تسخیر غزه

پس از آن اسکندر منتظر التیام کامل زخم خود نشده امر کرد خاکریزی بسازند، که بلندتر از دیوار قلعه باشد و بواسطۀ نقب‌هائی که زده بودند از چند طرف بقلعه هجوم آرند. ارتفاع این خاکریز ۲۰۰ و محیط پایۀ آن ۱۲۰۰ پا بود (این وسیله را برای گرفتن قلعه‌ای کلدانی‌ها از عهود قدیمه بکار می‌بردند). ساخلو غزه نیز بر جدّ خود افزوده استحکامات جدیدی ساخت، ولی نتوانست دیوار را بقدری بلند کند، که به بلندی برجهائی، که مقدونیها روی خاکریزها بنا کرده بودند، برسد. بنابراین تیرهای مقدونیها بدرون قلعه افتاده باعث زحمت محصورین می‌گردید، ولی این قضیّه باز چندان در احوال روحی محصورین مؤثر نبود، امّا وقتی که مقدونیها موفق شدند، که با نقب‌ها قسمتی از دیوار قلعه را خراب کرده معبری بشهر بیابند، ساخلو دوچار زحمت و مرارت فوق‌العاده گردید. اسکندر بشخصه در صفوف اوّل جنگ می‌کرد و، وقتی که پیش می‌رفت، سنگی بساق پای او خورد. او از این پیشامد، که در محاصرۀ این شهر دو سانحه برایش روی داده بود، خشمناک گردید و تکیه به زوبینی داده بحمله و جدال در صفوف سپاه خود مداومت داد. به‌تیس با نهایت دلاوری و شجاعت جنگ کرد و، با وجود اینکه زخمهای زیاد برداشته بود، دست از جدال نکشید.

چون حملات مقدونیها شدیدتر شد، همراهان به‌تیس از اطراف او بپراکندند و او، با وجود اینکه تنها ماند، دست از جدال نکشید. در این حال مقدونیها او را تیرباران کردند و او از کثرت زخمها و خونی، که از او می‌رفت، بی‌حال شده بدست دشمن افتاد. اسیر را بی‌درنگ نزد اسکندر بردند و او، در حالی که از شادی در پوست نمی‌گنجید، به کوتوال دلیر چنین گفت «به‌تیس، تو چنان نخواهی مرد، که می‌خواستی و باید حاضر شوی آنچه را، که برای رنج و تعب اسیری می‌توانند اختراع کنند، تحمّل کنی». کوتوال شیردل در اسکندر خیره نگریسته ساکت ماند و اسکندر در این حال رو به مقدونیها