برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۱۳۹۷

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

هم در این وقت، که اسکندر در مصر بود، به او خبر رسید، که در سامره آندروماخوس[۱] والی مقدونی سوریّه را گرفته زنده سوزانیده‌اند. پس از آن او با عجله حرکت کرد، که مرتکبین این عمل را هم ضمناً مجازات کند. وقتی که وارد سوریّه شد، اهالی مقصرین را گرفته به اسکندر تسلیم کردند و بحکم او اینها با زجرهای زیاد کشته شدند. بعد مم‌نن نامی بجای والی سابق معیّن گردید.

کنت‌کورث گوید (کتاب ۴، بند ۸) پس از آن اسکندر جبابره را بدست همشهریهای آنها سپرد و اینها را با زجر بقتل رسانیدند (معلوم نیست، که با جبابرۀ کدام محلها چنین معامله شده). حرکت اسکندر بعزم فینیقیّه در بهار ۳۳۱ ق. م بود.

قسمت سوم-از فینیقیه تا اربیل

فوت ملکه (زن داریوش)

زمانی که اسکندر پس از مراجعت از مصر در فینیقیّه بود (قول پلوتارک) یا از فرات گذشته بطرف قشون داریوش می‌رفت (قول کنت‌کورث) در بین راه یکی از خواجه‌های حرم‌سرای داریوش، که جزو اسرای اسکندر بود و با زن داریوش حرکت می‌کرد، آمد و اظهار داشت، که ملکه در شرف مردن است. در این حین پیغامبر دیگر در رسید و خبر داد، که ملکه از حرکت‌های سریع و پی‌درپی بکلّی خسته شده افتاد و در آغوش ملکه مادر داریوش و شاهزاده خانمها جان داد.

اسکندر، چنانکه مورّخین او نوشته‌اند، از شنیدن این خبر چنان ناله‌های دردناک برآورد، که گفتی مادر او مرده است و اشک‌ریزان به چادر مادر داریوش بشتافت. وقتی که به خیمه درآمد، دید نعش ملکه روی زمین افتاده، ملکه مادر داریوش پهلوی نعش نشسته و شاهزاده خانمها را به آغوش کشیده به آنها تسلّی می‌دهد و خودش از حضور آنان تسلّی می‌یابد، نوه‌اش در پیش ملکه ایستاده و بواسطۀ صغر سنّ هنوز نمی‌داند، چه بدبختی بزرگی برای او روی داده. اسکندر از مشاهدۀ این وضع بسیار بگریست و از صرف غذا امتناع ورزید. بعد امر کرد، تمام احترامات


  1. Andromachus.