برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۱۴۱۲

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

در این حین درگرفت، که مقدونیها فاتح شدند و آریس‌تن با نیزه زخمی به ساتروپات وارد و او را تعقیب کرد. بعد او را از اسب به زمین افکنده سرش را برید و آن را برده به پای اسکندر انداخت.

خوف مقدونیها و اثر آن

پس از عبور از دجله اسکندر دو روز استراحت به قشون خود داده بعد براه افتاد. شب اوّل ماه گرفت و بنظر مقدونیها چنین آمد، که پرده‌ای خونین‌رنگ روی ماه کشیده و از نور آن کاسته. این حادثه حسّیّات مذهبی آنان را تحریک کرده باعث وحشت گردید، چنانکه بقول کنت‌کورث بین خودشان چنین صحبت می‌کردند: «معلوم است، که خدایان مایل نیستند ما این‌قدر دور رویم. رودها صعب العبور شده. از نور ستارگان کاسته. بهرجا وارد می‌شویم، آذوقه و علیق را سوزانیده‌اند و همه جا زمینهای لم‌یزرع مشاهده می‌کنیم. این‌قدر خونریزی برای چیست؟برای اینکه یک نفر جاه‌طلب چنین می‌خواهد. این جاه‌طلب بوطن خود با نظر حقارت می‌نگرد، فیلیپ را پدر خود نمی‌داند و بقدری فریفتۀ خیالات خود و غرق دریای نخوت و تکبّر است، که می‌خواهد در میان خدایان قرار گیرد». این زمزمه‌ها نزدیک بود باعث شورش گردد، که اسکندر اهمیّت موقع را دریافته سرداران و رؤساء قسمتهای مهمّ قشون را به چادر خود دعوت کرد و در همان وقت کاهنان مصری را خواسته عقیدۀ آنها را راجع بخسوف پرسید، زیرا به اطلاعات نجومی آنها عقیده داشت.

مورّخ مذکور راجع به اطلاعات نجومی آنها چنین گوید «کاهنان مصری می‌دانستند، که تحوّلاتی در زمان روی می‌دهد و ماه می‌گیرد، از این جهت که زیر زمین واقع می‌شود یا آفتاب آن را پنهان می‌دارد، ولی آنچه از این حساب معلوم می‌شود، سرّی است، که کاهنان از مردم پنهان می‌دارند. اگر عقیدۀ آنها را متابعت کنیم، آفتاب ستارۀ یونان است و ماه ستارۀ پارس. بنابراین هر دفعه، که ماه می‌گیرد، این حادثه حاکی است از اینکه بلیّه یا انهدامی برای پارسی‌ها در پیش است، کاهنان مصری برای اثبات عقیدۀ خود بسوابق استناد می‌کنند و گویند، که هر وقت