برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۱۴۲۰

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

وحشت مقدونیها

در این احوال، چنانکه مورّخ رومی گوید، (کتاب ۴، بند ۱۱) وحشتی بر قشون اسکندر مستولی شد: سربازان مقدونی بی‌اختیار دوچار اضطراب گشتند و یک ترس نهانی در دل مقدونیها جا گرفت.

اگر مازه، که مأمور حفظ راه بود، در این موقع به قشون مقدونی حمله می‌کرد، می‌توانست شکستی بر آنها وارد آرد، ولی او جائی را روی یک بلندی اشغال کرده خوشنود بود، که اسکندر به او حمله نمی‌کند. اسکندر، همین‌که از ترس مقدونیها آگاه شد، امر کرد سپاه او توقّف و استراحت کند. در موقع استراحت اسکندر به سپاهیان خود گفت، که بیهوده ترس بر آنها مستولی شده، زیرا دشمن هنوز دور است.

پس از آن، اگرچه سپاهیان اسکندر به خود آمده اسلحه برگرفتند، ولی با وجود این اسکندر صلاح را در این دید، که خندقهائی کنده شب را در آن مکان بسربرد . روز دیگر مازه، که با سواره‌نظام خود بر تپه‌ای قرار گرفته بود، بی‌اینکه جنگ کند، نزد داریوش رفت و معلوم نشد، که عدم مبادرت او به جنگ از ترس بوده یا مأموریتی جز دیده‌بانی نداشته. مقدونیها تپه‌ای را، که مازه تخلیه کرده بود، اشغال کردند و این موقع برای آنها بهتر از جلگه بود، زیرا از آنجا می‌توانستند تمام قشون دشمن را ببینند، ولی مهی، که از کوههای هم‌جوار جلگه را فروگرفته بود، مانع شد از اینکه قسمت‌های سپاه ایران به خوبی دیده شود. همین‌قدر قشون عظیمی دیده می‌شد، که همهمۀ مردان و شیهۀ اسبانش در این دشت پهناور چنان دور طنین می‌افکند، که صدای آن بگوش مقدونیها می‌رسید. اسکندر در این موقع دوچار اندیشه و اضطراب زیاد گردید. او همواره عقیدۀ خود و پارمن‌ین را راجع بصلح با داریوش بخاطر آورده هر دو را می‌سنجید و بالاخره برای او روشن بود، که قشون او فقط در صورت فتح می‌تواند از انهدام نجات یابد (تأیید نظری، که ناپلئون اوّل اظهار کرده و صحیح نبودن جوابی، که بعضی به نوشته‌های او بعدها داده‌اند. خود اسکندر می‌دانسته، که در صورت شکست نجات نخواهد یافت) با وجود این اسکندر تشویش درونی خود را پنهان داشته به دسته‌های سپاه اجیر پ‌انیان[۱]


  1. Peoniens.