امر کرد پیش بروند. در این احوال مه برطرف شد و آفتاب درخشان جلگه را روشن کرد، چنانکه تمام سپاه ایران به خوبی دیده میشد. سپاه اسکندر موافق عادت خود فریادی برآورد و سپاه ایران در جواب آن نعرهای زد، که وحشتناک بود و در جنگلها و درههای حولوحوش طنین انداخت. پس از آن سپاه مقدونی میخواست بطرف لشکر ایران حرکت کند، که اسکندر باز در اندیشه شده صلاح دید روی تپه توقّف کند و امر کرد خندقهائی در دور تپه کندند و خودش به خیمه برگشته تمام توجه خود را باردوی دشمن متوجه داشت.
اضطراب اسکندر، مجلس مشورت
مخاطرات این جدال در پیش چشم اسکندر مجسّم شد، زیرا میدید، که مردان و اسبهای دشمن از برق اسلحهشان میدرخشند و سرداران و سرهنگانی، که سواره در حرکتاند، با نهایت جدّ بتکمیل تدارکات جنگ پرداختهاند. همهمۀ سپاهیان، شیهۀ اسبان، درخشندگی اسلحه و چیزهای دیگر باعث نگرانی او گردید و مصمّم شد، که مجلسی برای مشورت آراسته عقیدۀ سرداران خود را بپرسد. پارمنین، ماهرترین سردار مقدونی، عقیده داشت، که اسکندر شبیخون بزند و دلایلی، که اقامه میکرد، چنین بود: حملۀ ناگهانی به دشمنی، که دارای اخلاق و زبانهای گوناگون است، آنهم در شب، یعنی وقتی که قشون ایران استراحت میکند، فتح را به مقدونیها خواهد داد، زیرا دشمن نخواهد توانست خود را جمعآوری کند، ولی در روز نخستین چیزی، که نظر مقدونیها را به خود جلب خواهد کرد، وجنات وحشتآور سکاها و باختریها و پیکرهای عظیم و موهای دراز آنها است. این نیز معلوم است، که گاهی اثر چیزهای پوچ در سربازان بیش از چیزهائی است، که واقعاً باعث وحشت باشد. دلیل دیگر پارمنین این بود، که این میدان نبرد مانند میدان تنگ گردنههای کیلیکیّه یا راههای باریک کوهستانها نیست. جنگ در جلگه روی خواهد داد و ممکن است، قشون دشمن، که از حیث عدّه بیشتر است، قشون مقدونی را محاصره کند (یعنی از جناحین آن گذشته پشت سر آن را بگیرد) سایر