ولی، پس از اصرار زیاد از طرف محصورین، بالاخره نامهای به اسکندر نوشته اوّلاً معذرت خواست از خواهشی که میکند و بعد عفو او را نسبت به ماداتس، که خویش ملکه و مورد محبّت وی بود، درخواست کرد. اسکندر بر اثر این شفاعت نه فقط ماداتس را عفو کرد، بل تمام اسراء و محصورینی را، که تسلیم شده بودند، از دادن مالیات معفوّ داشت. شهر هم سالم ماند و اهالی اجازه یافتند به زراعت پرداخته از دادن باج معاف باشند.
شرحی که ذکر شد، موافق روایت کنتکورث است (کتاب ۵، بند ۳)، ولی آرّیان گوید (کتاب ۳، بند ۱۷) اوکسیان مردمی بودند، که به شاهان پارس باج نمیدادند. اینکه سهل است، شاهان مزبور، وقتی که میخواستند از این معبر تنگ و این کوهها عبور کنند، برای حفظ امنیّت برؤساء این مردم انعام و خلاعی میدادند. بنابراین، وقتی که اسکندر خواست از اینجا بگذرد، کس نزد او فرستاده خواستند، که او هم مانند شاهان رفتار کند. اسکندر این پیشنهاد را نپذیرفت و کسی از خود اوکسیان به اسکندر راهنمائی کرد، که چگونه پشت دشمن را بگیرد. او چنین کرد، یعنی خودش از پیش حمله برد و کراتر از پس.
بدین منوال اسکندر از معبر گذشته کشتاری راه انداخت و خود مردم مزبور را باجگزار کرد. باجشان عبارت بود، از صد اسب و پانصد رأس مالبنه و سی هزار گوسفند و میش و غیره. مورّخ مذکور راجع باین مردم گوید، که نه نقره را میشناسند و نه با زراعت آشنا هستند. آرّیان در خاتمه از قول بطلمیوس به وساطت ملکه اشاره کرده. دیودور (کتاب ۱۷، بند ۶۷) بطور اختصار نوشته، که اسکندر جاهائی را، که مشرف بر قلعه بود، گرفت و محلّ را تسخیر کرد. دیگر نه به وساطت ملکه اشاره کرده و نه به اینکه این مردم به شاهان باج نمیدادند. در خاتمه راجع به اوکسیان باید گفت، که بعض محقّقین مانند آندرهآس[۱] اوکسیان را یونانی شده خوزیان میدانند.
- ↑ Andreas.