برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۱۴۵۴

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

ما تخلیه کرده‌ایم برو. راه باز خواهد بود، زیرا آری‌برزن بمن خواهد پرداخت.

در پاس سوّم شب در میان سکوت و خاموشی کامل، اسکندر، بی‌اینکه شیپور حرکت را دمیده باشند، بطرف کوره راه باریک، که شخص لیکیانی نشان داده بود، رفت. تمام سپاه او سبک‌اسلحه بود و آذوقۀ سه روزه راه را با خود داشت. علاوه بر اشکالات راه، باد برفی زیاد از کوهستانهای هم‌جوار در اینجا جمع کرده بود و مقدونیها در برف فرومی‌رفتند، چنانکه کسی در چاه افتد.

مقدونیها دوچار وحشتی شدید شدند، زیرا می‌دیدند، شب است و در جاهائی هستند، که آن را هیچ نمی‌شناسند و راهنمائی دارند، که صداقتش معلوم نیست و، اگر او مستحفظین خود را در غفلت انداخته فرار کند، تمام قشون مقدونیّه مانند حیوانات سبع، وقتی که به دام می‌افتند، نه راه پیش خواهند داشت و نه راه پس. بنابراین در این موقع حیات اسکندر و تمام قشون او به موئی، یعنی بدرست قولی رهنما، آویخته بود. بالاخره پس از مجاهدات زیاد مقدونیها به قلّۀ کوه رسیدند. از اینجا از طرف راست راهی بود، که باردوی آری‌برزن هدایت می‌کرد. در این محلّ اسکندر فیلوتاس و سنوس[۱] را با آمین‌تاس و پولی‌پرخن[۲] و عدّه‌ای از پیاده‌نظام سبک‌اسلحه گذاشت و بعد به سواران امر کرد، که از اسرا بلدهائی برداشته در جستجوی چراگاههای خوب قدم‌قدم پیش روند. خود اسکندر با اسلحه‌دارها و دسته‌ای، که آژما[۳] نام داشت راهی را پیش گرفت، که خیلی سخت و دورتر از دیده‌بانان و قراولان دشمن بود. تا روز دیگر حوالی ظهر سپاه اسکندر فقط نصف راه را پیمود، ولی بقیّۀ راه آن‌قدر دشوار و سخت نبود. چون سپاهیان خسته و فرسوده بودند، اسکندر فرمان داد توقّف کرده غذائی صرف و رفع خستگی کنند. بعد در پاس دوّم شب قشون براه افتاده بی‌اشکال راه خود را پیمود، ولی در جائی، که سراشیبی کوه خردخرد کم می‌شد، مقدونیها بدرۀ عمیقی رسیدند، که از سیل‌ها آبی زیاد در آنجا جمع شده بود. علاوه بر این اشکال شاخ و برگهای درختان


  1. Coenus.
  2. Polyperchon.
  3. Agema.