داشت. این قضیّه درخور مردمانی است، که، خارجیها شهرهای آنان را خراب کردند. اسکندر، که خود نیز مست بود، گفت: «بسیار خوب، معطّلی برای چیست؟ انتقام یونان کشیده باد!این شهر را آتش بزنیم». بعد اسکندر اوّل کسی بود، که آتش در قصر انداخت و، چون قسمت بیشتر قصر را از چوب سدر ساخته بودند، شعلهها زبانه کشید و حریق به جاهای دور سرایت کرد (سقف قصر از چوب سدر بود، نه قسمت بیشتر آن، در جای خود این نکته روشن خواهد بود).
قشون مقدونی، که در نزدیکی شهر اردو زده بود، بتصوّر اینکه شهر از سانحهای آتش گرفته، به کمک آمد، تا حریق را خاموش کند، ولی، وقتی که دید خود اسکندر مشعلی در دست دارد، آبی را، که با خود آورده بود به کنار نهاده مواد سوختنی در آتش انداخت. چنین بود فنای پایتخت تمام مشرق، فنای شهری که آن همه ملل برای گرفتن قانون بدانجا میرفتند، وطن آن همه شاهان و یگانه باعث وحشت یونان، شهری که هزار کشتی بقصد آن حرکت داد، آن همه قشون به اروپا ریخت، پل روی دریا زد، کوهها را سوراخ کرد، تا آب دریا را بدرون کوهها براند. از زمان خراب شدن آن قرنها گذشت و او از میان خرابهها دیگر برنخاست. پادشاهان مقدونی شهرهائی در اطاعت خود داشتند، که امروز جزو دولت پارت است، ولی، اگر آراکس از نزدیکی این شهر نامی نمیگذشت از آن اثری هم باقی نمیبود. از جهت این رود است، که اهالی محلّ تصوّر میکنند (نه اینکه بدانند)، که شهر در بیست استادی رود بوده[۱].
مقدونیها بعدها شرمسار گشتند از اینکه چنین شهری نجیب بدست پادشاهشان در میان عربدههای مستی نابود شد. بعد، که خواستند خود را راضی کنند، بطور جدّی به قضیّه نگریسته گفتند مقدّر بوده، که پرسپلیس بدین نحو زوال یابد. خود اسکندر پس از اینکه بحال طبیعی برگشت، چنانکه گویند پشیمان شده گفت انتقام یونان از پارسیها بهتر کشیده میشد، اگر آنها میدیدند، که اسکندر بر تخت خشیارشا نشسته (معلوم میشود که اسکندر بواسطۀ سوختن قصر بر تخت ننشسته).
اسکندر پس از این کارها از پارس حرکت کرده بطرف ماد رفت. در این
- ↑ استاد چنانکه مکرّر گفته شده معادل ۱۸۵ مطر یا گز است.