برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۱۴۷۷

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

سر تو مورد عنایت او شود. این قصد جای تعجّب نیست، زیرا از یک سپاهی اجیر، که نه خانواده دارد و نه وطن و ویلان و سرگردان از اینجا به‌آنجا می‌رود و حاضر است دوست امروز و دشمن فردا گردد، چه می‌توان توقع داشت». پس از آن او از وفاداری خود سخن راند و خدا را به شهادت طلبید، که نسبت بشاه صمیمی است.

داریوش اگرچه در خلاف‌گوئی بسّوس تردید نداشت، ولی صلاح خود را هم در این ندید، که اظهار عدم اعتماد نسبت به بسّوس کند، زیرا عدّۀ باختریها و پارسیها سی هزار بود و عدّۀ یونانیها چهار هزار و، اگر داریوش عدم اعتماد به ایرانیها نشان داده خود را به یونانیها تسلیم می‌کرد، همین اقدام را می‌توانستند دست‌آویز قرار داده بر او بشورند و او را مقصّر قرار دهند. لذا داریوش باین عقیده شد، که اگر مظلوم واقع شود، به از آن است، که آلت کید دشمنان گردد و خائنان خود را ذی‌حق جلوه دهند. بعد داریوش به بسّوس گفت: «اسکندر چنین شناخته شده، که انصافش با شجاعتش مقابلی می‌کند و بنابراین از او نمی‌توان پاداشی در ازای خیانت گرفت، بل بعکس خائن را سخت مجازات خواهد کرد» (همان‌جا، بند ۱۲).

گرفتار شدن داریوش

چون شب درمی‌رسید، پارسیها اسلحه‌شان را موافق معمول کنار گذارده مشغول تهیّۀ شام شدند، ولی باختریها بامر بسّوس زیر اسلحه ماندند. داریوش ارته‌باذ را خواسته سخنان پاترون را به او گفت و ارته‌باذ جواب داد، که برای او تردیدی نیست در اینکه داریوش باید در اردوی یونانی‌ها خیمه زند، زیرا همین‌که پارسیها از خطر آگاه شوند، فورا از دنبال شاه خواهند آمد. با وجود این داریوش بتصمیم خود باقی ماند و ارته‌باذ را در آغوش کشید، مثل اینکه می‌خواست با او وداع کند، بعد گریست و ارته‌باذ هم اشکهای زیاد ریخت. پس از آن داریوش به ارته‌باذ گفت مرا بگذار و برو و، در حالی که ارته‌باذ بامر شاه ندبه‌کنان از خیمه بیرون آمد، داریوش سرش را با پارچه‌ای پوشیده خوابید و روی خود را بر زمین نهاد. در این احوال قراولان شاه، که می‌بایست حیات او را حفظ کنند، چون دیدند، خطر نزدیک است و دشمن قوی، از اطراف خیمه پراکندند و فقط چند خواجه در اطراف داریوش