اسکندر در تعقیب داریوش
چون اسکندر شنید، که داریوش از همدان رفته است، راه خود را به ماد تغییر داده شتافت تا به داریوش برسد. در آخر پاره تاگن[۱] شهری است تبس[۲] نام. در آنجا به اسکندر گفتند، که داریوش عزیمت باختر کرده. دورتر یک نفر بابلی بغستان[۳] نام اطّلاعات صحیحتری به او داده گفت، حیات یا لااقل آزادی داریوش در خطر است. بعد اسکندر سران سپاه خود را خواسته چنین گفت:
«کار مهمّی، که چندان مشکل (۸۸)- تختجمشید، قطعهای از زینت پلّهکان قصر شمارۀ ۲ (فلاندن و کست، ایران قدیم)
نیست، در پیش داریم. داریوش از اینجا خیلی دور نیست، سپاهیانش او را رها کردهاند یا قربانی آنها شده. فتح ما در شخص او است و سرعت-جایزه این فتح».
همه فریاد زدند، که حاضرند همهگونه خستگی را تحمّل کرده در دنبال او بشتابند.
پس از آن اسکندر، بیاینکه استراحت به قشون خود دهد، شب و روز با نهایت شتاب راه رفته و پانصد استاد (شانزده فرسنگ و نیم) پیموده به دیهی رسید، که بسّوس داریوش را در آنجا گرفته بود. ملن[۴] مترجم یونانی داریوش، که بواسطۀ مرض در اینجا مانده بود، چون دید اسکندر بدو رسیده، به او پناهنده شد و تمام گزارشات را برای او بیان کرد. پس از آن اسکندر به قشون خود استراحت داد و خود باین