و روی هم رفته این نظر حاصل میشود، که عدم بهرهمندی ایرانیها در بعض جنگها نه از ترس و عدم شجاعت آنها بوده، بل از این دو جهت: اوّلا اسلحهشان بقدر کفایت خوب و محکم نبود و غالباً فاقد اسلحۀ دفاعی بودند. بنابراین با اینکه در بعض موارد، مانند جدال پلاته، نیزه و زوبین را از دست دشمن میربایند، بالاخره از زیادی تلفات مجبور میشوند عقب بنشینند. ثانیا. چون سپاهیان غالباً چریکی بودند، نظم و اطاعت نظامی در میان آنان استوار نبود، زیرا در اکثر موارد، پس از اینکه سردار به خاک میافتد یا شاه از میدان جنگ خارج میشود، تمام سپاه رو به هزیمت میگذارد، و حال آنکه جنگ دارد به بهرهمندی ایرانیها خاتمه مییابد.
شکّی نیست، که اگر در این موارد سپاه ایران عادت کرده بود، بجای سردار مقتول سرداری دیگر در جای او بیند، یا بجای شاه سپهسالاری را، در بسیاری از جنگها و مخصوصا در جنگ پلاته و گوگمل بهرهمندی با سپاه ایران میشد.
قبل از ختم این مبحث زاید نیست شرحی را، که کزنفون در کتاب خود موسوم به اکونومیک[۱]، در فصل چهارم، راجع به سپاه و ساخلوهای دولت هخامنش در ایالات و قلاع نوشته، ذکر کنیم، زیرا مورّخ مذکور، چنانکه معلوم است، با اوضاع ایران زمان خود خوب آشنا بود. او در مصاحبۀ سقراط با کریتوبول[۲] بوسیلۀ حکیم مذکور گوید (یعنی گفتههای خود را باین حکیم نسبت میدهد): «ما قبول داریم، که شاه پارس اهمیّت فوقالعاده به سپاه میدهد، بدین معنی، که بوالی هر ایالت یا مردمی، که باج میدهند، امر کرده چقدر سوار و تیرانداز و فلاخندار و سپردار نگاه دارند و تا چه اندازه تهیّه این قواء برای اداره کردن ممالک تابعه و دفاع آن در موقع حملۀ دشمن لازم است. بجز قوای مزبوره شاه ساخلوهائی هم در قلاع دارد.
والی این قوّه و ساخلو را نگاه میدارد و شاه این قوّه و سپاهیان اجیر را، که باید کاملاً مسلّح باشند، همهساله سان میبیند. در موقع سان، غیر از ساخلو قلاع، سایر سپاهیان را در جائی، که معیّن شده، جمع میکنند. آنهائی را که نزدیک مقرّ او