هستند شخصاً سان میبیند و افرادی که دورند، از سان اشخاص مطمئن، یعنی فرستادگان شاه میگذرند. از ولات و سرکردهها آنهائی که عدّه سپاهیانشان کامل و اسلحه و اسبهایشان خوب است، ارتقاء رتبه مییابند یا به آنان هدایائی گرانبها داده میشود و کسانی، که نسبت به ساخلوها به مسامحه و بیقیدی قائل شده یا از جهت جلب منافع بیوجدانی کردهاند، عقوبتی سخت یافته از ریاست منفصل میشوند و کسی دیگر بجای آنها معیّن میگردد. . . . ».
در اینکه از قسمتهای لشکری هرکدام بیرقی داشتهاند تردیدی نیست، زیرا هرودوت در مواردی، چنانکه گذشت، ذکری از آن کرده، ولی چگونگی بیرق مجهول است و مورّخین یونانی توصیفی از آن نکردهاند. امّا در موزۀ لوور پاریس جامی هست، که بر آن جنگ یک نفر یونانی با بیرقدار ایرانی تصویر شده. بیرقدار افتاده، ولی کیفیّات بیرق به خوبی دیده میشود و چنین است: بیرق عبارت است از چوب و پارچهای. پارچه دارای شکل مربّعی است، که بواسطۀ دو وتر، که از یک زاویه به زاویه مقابل ترسیم شده، به چهار مثلث متساوی تقسیم گشته. مثلثات دوبهدو در نقطه رأسشان باهم تماس میکنند و دوبهدو رنگی مخصوص دارند، یعنی از چهار مثلّث دو مثلّث سفید است و دو دیگر سیاه. این جام کتیبهای دارد باین مضمون:
بیرق سلطنتی، چنانکه در باب اوّل از قول کزنفون راجع به تربیت کوروش بزرگ و کیفیّات جنگ کونّاکسا و موافق روایت کنتکورث در باب حرکت داریوش سوّم از بابل بقصد اسکندر ذکر شد، عبارت بود از: عقابی از زر، که بالهای خود را گشوده.
این علامت را روی چوب بلندی استوار میداشتند یا بر گردونۀ شاهی نصب میکردند.
چیز تازهای، که در لشکر ایران این زمان دیده میشود، ارّابههای داسدار است، بهطوریکه توصیف شد. از نوشتههای کزنفون، چنانکه گذشت، استنباط میشود، که این ارّابهها از زمان کوروش معمول بوده، یعنی در آسیای غربی از سابق وجود