پلوتارک و غیره نیز چیزهائی از کتب متقدّمین برداشته، چیزهائی را هم، که از عقاید مردمان قرون مختلفه شنیدهاند، ذکر کردهاند بنابراین باید پنداشت، که مذهب زرتشت در جائی از ایران (مثلا در مشرق آن) پدید آمده و مدّتها مذهب اهالی محلّی بوده، بعد در مدّت قرون متمادی بمرور از محلّ خود به سایر جاهای ایران سرایت کرده و، چون بمعتقدات گوناگون مردمان دیگر برخورده، از اثر قوی معتقدات مزبوره، تغییراتی یافته، تا در تمام ایران منتشر شده و مذهب رسمی گردیده. بنابراین شعبی از آن مذهب بوجود آمده، که فقط در اصول با مذهب زرتشت موافقت داشته و نویسندگان عهد قدیم هم هریک بتوصیف یکی از این شعب پرداختهاند. این معنی در جاهای دیگر این تألیف، که مربوط به دورههای بعد تاریخ ایران است، روشنتر خواهد بود.
نظر شاهان هخامنشی نسبت بمذاهب خارجه
از آنچه راجع برفتار شاهان هخامنشی نسبت بملل خارجه در باب اوّل گفته شد، این مطلب مسلّم است، که نظر آنان نسبت بمذاهب خارجه مبنی بر تسامح و تساهل بوده. برای استدلال بسط مقال لازم نیست، زیرا کافی است، که رفتار کوروش را در بابل و کبوجیه را در چند ماه اوّل در مصر و داریوش اوّل را در این مملکت بخاطر آریم. اینها تمام آداب دینی و مراسم مذهبی بابلیها و مصریها را بجا آورده مانند پادشاهان ملّی بابل و مصر رفتار کردند. نظر ملاطفت تمام شاهان هخامنشی نسبت بیهود نیز از توریة معلوم است. نوشتههای هرودوت راجع به قضیّۀ مأمور شدن داتیس از طرف داریوش اوّل برای رد کردن مجسّمۀ آپلّن اله یونانی بمعبد دلیوم و مصون ماندن معبد دلف با آن شهرتی، که از حیث ذخایر و نفایس داشت، از تعرّض ایرانیان در موقع بودن خشیارشا در یونان، نیز این معنی را تأیید میکند. بعلاوه باید بخاطر آورد، که روی سکّههائی که ولات مجاز بودند بزنند در آسیای صغیر صورت آپلّن رب النوع یونانی و در فینیقیّه صورت بعل اله فینیقی دیده میشود. بنابراین شواهد و دلایل بطور قطعی میتوان گفت، که در دورۀ هخامنشی تعصّب مذهبی، چنانکه در دورۀ ساسانی مشاهده میشود، اصلا