برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۱۵۷۵

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

چنانکه از قدیم برقرار شده، بهمان حال بماند. ما حکایت خود را دنبال می‌کنیم» حکایت-تاریخ جهان‌گیریهای کوروش در آسیا است، که در باب اوّل گذشت.

کزنفون

نویسندۀ مزبور، که در لشکر یونانی کوروش کوچک بود و پس از گرفتار شدن کل‌آرخ یونانیها را به بوسفور رسانید، راجع به ایران زمان اردشیر دوّم چنین گوید (تربیت کوروش، کتاب ۸، فصل ۸) «این نکته، که مملکت کوروش بهترین و بزرگترین مملکت آسیائی بود، محتاج به اقامۀ دلیل نیست، زیرا خود منظرۀ مملکت برای اثبات این معنی کافی است. حدود مملکت چنین بود: در مشرق-دریای اری‌تره (عمّان)، از طرف شمال-دریای سیاه، در غرب-جزیرۀ قبرس و مصر، در جنوب-اتیوپی (چون در زمان کوروش حبشه افریقائی جزو ممالک ایران نبود، باید گفت، که مقصود کزنفون حبشی‌های شرقی است، که در کنار دریای عمّان سکنی داشتند).

این مملکت پهناور به ارادۀ یک نفر، که کوروش بود، اداره می‌شد، او اتباع خود را دوست می‌داشت و با آنها چنان رفتار می‌کرد که با اولاد کنند. اتباعش هم او را پدر می‌دانستند، ولی همین‌که کوروش درگذشت، بی‌نظمی در میان اولاد او نفاق انداخت. شهرها و ملل از مملکت او جدا شدند، همه چیز رو بانحطاط رفت. برای اثبات اینکه آنچه می‌گویم حقیقت است، از مذهب شروع می‌کنم: من می‌بینم، که سابقا، وقتی که شاه یا یکی از کسان او قسم یاد می‌کردند، حتّی نسبت به کسانی، که مرتکب جنایت بزرگی شده بودند، سوگند خود را حفظ می‌کردند.

اگر به کسی دست می‌دادند، بقول خود وفا می‌کردند. اگر چنین نبود و اگر چنین شهرتی نمی‌داشتند، اعتماد مردم نسبت به آنان همان می‌بود، که امروز هست و سوء نیّتشان را همه‌کس می‌داند. هرگاه چنین نبود، رؤسائی که به کوروش در جهان‌گیری‌های او کمک کردند، نسبت به او بی‌اعتماد می‌شدند. امروز این نوع رؤساء فریب شهرت سابق پارسیها را از حیث حسن نیّت خورده تسلیم شدند و همین‌که آنها را نزد شاه بردند، سرشان را از بدن قطع کردند. چقدر از خارجیهائی، که در سفر جنگی کوروش (مقصود کوروش کوچک است) شرکت داشتند، فریب وعده‌های پارسیها را خورده