برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۱۵۸۱

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

گفته‌های کزنفون با گفته‌های هرودوت راجع بصفات خوب پارسیهای اوایل دورۀ هخامنشی موافقت دارد و نویسندۀ مزبور می‌خواهد بگوید، که پارسیها پس از اینکه بخطّ جهانگیری افتادند، پرورده ناز و نعمت گشته سست شدند، از جهت تن‌آسانی روحا و جسماً ضعیف گشتند و دسایس و حیله و تزویر جای راستگوئی، صداقت و وفای بعهد را گرفت، چه خصائل مزبوره از قوّت نفس پارسی‌ها بود و معایبشان-از ضعف و سستی، که بر آنها مستولی شد.

نوشته‌های سترابون

بیشتر گفته‌های او همان است، که هرودوت نوشته و معلوم است، که از کتاب این مورّخ و «تربیت کوروش» اقتباس شده. با وجود این بعض اطّلاعات در کتاب سترابون مندرج است، که در کتب هرودوت نیست و بنابراین باید ذکر شود: نویسندۀ مزبور گوید (کتاب ۱۵، فصل ۳، بند ۱۷-۱۸-۱۹-۲۰-۲۲-۲۳-۲۴): آنها را (یعنی پارسیها را) شاهانی، که سلطنتشان ارثی است اداره می‌کنند. مجازات عدم اطاعت این است، که سر و دستهای مقصّرین را بریده بدنش را دور می‌اندازند.

آنها زنان زیاد می‌گیرند و با وجود این زنان غیر عقدی بسیار دارند. منظورشان از این کار داشتن اولاد زیاد است. موقع ازدواج در اوایل بهار است. داماد تمام روز را از خوردن غذا خودداری می‌کند، ولی قبل از اینکه داخل اطاق زفاف شود قدری میوه یا مغز استخوان شتر می‌خورد.

از سنّ ۵ تا ۲۴ به آنها می‌آموزند، که تیر و زوبین اندازند، سوار شوند و راست گویند. مربّیان آنها اشخاصی بسیار پاک‌دامن و منزّه می‌باشند. اینها قصص و حکایات مفید برای نوباوگان می‌گویند و کارهای خدایان و اشخاص نامی را برای آنان با موسیقی و گاهی بی‌آن ذکر می‌کنند.

جوانان باید قبل از طلوع آفتاب برخیزند، صدای بوغی از مفرغ اینها را بیدار می‌کند. بعد آنها در جائی جمع می‌شوند و آنها را به دسته‌های پنجاه نفری تقسیم کرده هریک را به پسر پادشاه یا پسر یک والی می‌سپارند. این شخص که رئیس است دستۀ خود را به مسافت سی یا چهل استاد (یک فرسنگ الی یک فرسنگ و ثلث) می‌دواند.