سپس درسی را، که خواندهاند، از آنها میپرسند و در این موقع باید جوانان بلند حرف بزنند، تا ششهایشان ورزیده شود. به آنها میآموزند، که در گرما و سرما و در موقع بارندگی بردبار باشند، از سیل آبها عبور کنند، بیاینکه اسلحه یا لباسشان تر گردد، حشم را به چراگاه برند، تمام شب را در هوای آزاد کشیک بکشند. میوههای جنگلی مانند حب النّبه[۱] و ثمر بلوط و گلابی جنگلی بخورند.
اینها را کرداک نامند. مردم کرداک از غارت زندگانی میکنند و کردا بمعنی مرد جنگی و دلیر است (چون این عبارت سترابون گنگ است، باید توضیح کنیم:
کرداک یا کردوک، چنانکه بالاتر از قول کزنفون در موقع عقبنشینی دههزار نفر یونانی ذکر شد، اطلاق میشد به مردمی، که جنگی و دلیر بودند و در کوههای کردستان سکنی داشتند. اینها بواسطۀ استحکام مساکنشان غالباً متمرّد بودند و به غارت و چپاول میپرداختند. کرداکها یا کردوکها را نیاکان کردهای کنونی میدانند. سترابون میخواهد بگوید، که چون جوانان پارسی را دلیر بار میآوردند آنها را، کرداک مینامیدند، زیرا کردا بمعنی مرد جنگی و دلیر است، نه اینکه خواسته باشد بگوید: جوانان پارسی از غارت زندگانی میکردند. شاید سترابون گرد را با کرد مخلوط کرده، زیرا گرد اکنون هم بمعنی دلیر است، ولی ظنّ قوی این است که (کرد) و (گرد) یک لفظند زیرا کاف و گاف پارسی غالباً به یکدیگر تبدیل شده و ذکر جهت آن، چون مفصّل میباشد، در اینجا خارج از موضوع است. باید نیز در نظر داشت، که اسم ولایت کردوکها را در زمان اشکانیان و ساسانیان کردون[۲] و گردون[۳] ضبط کردهاند و، چون (ان)[۴] را، که از تصرّفات خارجی است، حذف کنیم، همان کردو یا گردو میماند، که اصل لفظ است).
بعد سترابون گوید: غذای روزانه جوانان بعد از ورزش مکتب نان و نان شیرینی و بولاق اوتی و نمک و عسلی است، که میپزند یا میجوشانند، آشامیدنیشان همان آب است. ترتیب شکار کردن چنین است، که از پشت اسب زوبین بطرف