را بغستان، یعنی محلّ خدایان، نامیده (کتاب ۲، بند ۱۳-کتاب ۱۷، بند ۱۱۰) بنابراین بهستان باید مصحّف بغستان باشد. راولینسن[۱] گوید (پنج دولت بزرگ دنیای شرقی قدیم، ج ۲، صفحۀ ۲۷۴)، که ایزیدور خاراکسی اسم شهری را، که در اینجا واقع بوده، باپتانه[۲] نوشته و تصوّر میکرده، که سمیرامیس ملکۀ داستانی آسور در اینجا مجسّمهای داشته[۳]. خود راولینسن حدس زده، که باپتانه مصحّف باستانه بوده. در اینجا کوهی است، که تقریباً به بلندی ۴۰۰۰ پا میرسد و در پای آن چشمههائی از کوه بیرون میآید. بنابراین از دیرزمانی، که نمیدانیم کی بوده، کاروانها در اینجا توقف میکردند و میتوان گفت، که داریوش در انتخاب این محلّ برای جاویدان کردن قسمتی از کارهای خود نظری صائب داشته، زیرا محلّ مزبور، که در نزدیکی دروازۀ ایران واقع شده، بااهمیّتی که داریوش باین آثار خود میداده، موافقت دارد، توضیح آنکه بامر داریوش بر تختهسنگی بزرگ و وسیع حجّاریهائی کرده و بعد کتیبههای مفصّلی در اینجا نوشتهاند، که معروف به کتیبههای بیستون است و در نوع خود بینظیر.
حجّاریها و کتیبهها، که تقریباً ۲۵ قرن عمر دارد، چون در بلندی واقع است، بالنّسبه به سایر آثار ایران بهتر مانده و از دیرگاهی توجّه مردم کنجکاو را به خود جلب کرده. دیودور سیسیلی، که در قرن اوّل میلادی میزیست، بنا بر نوشتههای مورّخین قرون قبل این آثار را به سمیرامیس ملکۀ داستانی آسور نسبت داده (کتاب ۲، بند ۱۳) و در جای دیگر تألیف خود (کتاب ۱۷، بند ۱۱) نوشته، که اسکندر پس از حرکت از شوش بقصد همدان راه را کج کرده بمحلّ بغستان، یعنی محلّ خدایان، درآمد. چون از متقدّمین او کتزیاس در دربار ایران اقامت داشت و دیودور از نوشتههای او اقتباسات زیاد کرده معلوم است، که مورّخ آخری هم در اشتباه بوده. بعضی مانند نلدکه (تتبّعات تاریخی راجع به ایران قدیم) این اشتباه را بر بیاطّلاعی درباریان ایران در زمان