برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۱۶۹۴

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

وقتی که اسکندر از این شهر بیرون می‌رفت، سربازان تازه‌نفسی که خواسته بود، به او پیوستند. اینها عبارت بودند: از ۵۰۰ سوار یونانی بسرکردگی زوایلوس[۱]، سه هزار مرد جنگی ایلّیری، که آنتی‌پاتر فرستاده بود، ۱۳۰ سوار تسّالی بسرکردگی فیلیپ، ۲۶۰۰ سرباز و ۳۰۰ سوار اجیر لیدیّه. اسکندر این سپاه را به قشون خود ملحق داشته عازم درنگیان گردید (درنگیان همان زرنگ است و سیستان را قبل از برقرار شدن سکاها در آنجا، یعنی قبل از نیمه قرن دوم ق. م، زرنگ می‌نامیدند). برزن‌تس والی اینجا، که در کشتن داریوش با بسّوس همداستان بود، همین‌که خبر آمدن اسکندر را شنید، به هند فرار کرد.

مبحث دوم-اسکندر در سیستان

کنگاش بر ضدّ اسکندر

اسکندر پس از ورود بسیستان به قشون خود استراحت داد و پس از ۹ روز کنگاشی بر ضدّ او کشف شد، که شرح آن را مورّخین قدیم چنین نوشته‌اند: چون کنت‌کورث بالنّسبه به سایرین مشروح‌تر کیفیّات این قضیه را ذکر کرده، اوّل مضامین نوشته‌های او را ذکر می‌کنیم (کتاب ۶، بند ۸): شخصی بود دیم‌نوس[۲] که نزد اسکندر چندان مقرّب، و بهمین جهت هم مورد توجّه اطرافیان اسکندر، نبود. این شخص با جوان بدعملی نی‌کوماک[۳] نام سر و سرّی داشت. روزی دیم‌نوس نی‌کوماک را به معبدی برده به او گفت، که می‌خواهد راز مهمّی را، که در دل دارد، بمحبوب خود بگوید، ولی بدواً او باید قول داده قسم یاد کند، که این راز را افشاء نخواهد کرد. نی‌کوماک، چون تصوّر نمی‌کرد، که این راز راجع بحیات اسکندر باشد، پس از قدری تأمّل قسم یاد کرد، که آن را بروز نخواهد داد. پس از آن دیم‌نوس به او گفت، که با مردانی شجاع بر ضدّ اسکندر کنگاشی دارد و تا سه روز دیگر نقشۀ خود را اجرا کرده او را خواهند کشت. نی‌کوماک، چون این خبر بشنید، به دیم‌نوس گفت، من وقتی که قول داده قسم یاد کردم، نمی‌دانستم، که راز تو این‌قدر مهمّ است و تو می‌خواهی به پدرکشی اقدام


  1. Zoilus.
  2. Dymnus.
  3. Nicomaque.