مقدونی دوچار قحطی و سرمای سخت و درد و محن زیاد گردید. عدّۀ کثیری از سرما تلف شدند، بعضی از درخشندگی برف فاقد بینائی گشتند و برخی از سرمازدگی فاقد پاها. در این حال مقدونیها روی یخ میافتادند و دیری نمیگذشت، که بر اثر سرما خشک میشدند. بنابراین سربازان یکدیگر را مجبور میکردند، که راه روند. آنهائی که خودشان را به کلبهها رسانیدند، نجات یافتند، ولی تاریکی بقدری بود، که فقط بواسطۀ دود کلبهها میتوانستند راه را بیابند. بومیها، چون خارجی را در مملکت خود ندیده بودند، از دیدن مقدونیها به وحشت افتاده آذوقۀ فراوان به آنها دادند، با این شرط، که مصون باشند پس از رنج و تعب بسیار بالاخره مقدونیها به جائی رسیدند، که آذوقۀ فراوان داشت و در اینجا جانی گرفتند.
بعد اسکندر به کوههائی رسید، که مورّخین دیگر هم مانند آرّیان آن را کوههای قفقاز نامیدهاند. برای اینکه بدانیم مقصود آنها از این اسم چیست، نوشتههای آنان را ذکر میکنیم: دیودور گوید (کتاب ۱۷، بند ۸۳): اسکندر در مدّت ۱۶ روز عرض آن را طی کرد، تا به ماد رسید. او در اینجا شهری بنا کرد، که آن را اسکندریّه نامند. در این محلّ کوهی را نشان میدهند، که پرومته[۱] نام دارد. گویند، این کوه آشیانۀ عقابی بود و او مأموریت داشت پرومته را زجر کند. آثار زنجیری را، که با آن پرومته را به کوه بسته بودند، نیز مینمایند (افسانۀ پرومته بالاتر ذکر شده[۲] و خیلی غریب بنظر میآید، که بومیهای این صفحه هم معتقد باین افسانه بوده و باین کوه چنین نامی داده باشند. بنابراین باید گفت، که این روایت هم اختراع سرداران اسکندر است و دیودور و دیگران در قرون بعد آن را از قول نویسندگان معاصر ضبط کردهاند. جهة آنهم از اینجا است، که اطرافیان اسکندر از راه چاپلوسی، برای خوشآمد او و اینکه کارهای او را مانند کارهای نیم خدایان، یا پهلوانان و یا اشخاص داستانی یونان، جلوه دهند، اسامی بعض محلّها را باسامی، که در داستانهای یونانی ذکر شده، مبدّل میداشتند و او هم از فرط