بهم اتّصال داده به کمک یکدیگر در پنج روز از رود گذشتند. اسکندر، قبل از عبور از آمویه، تسّالیان و نیز مقدونیهائی را، که از جهت زخمهای زیاد بکار جنگ نمیآمدند، مرخّص کرد. بعد ستازانور[۱] را بجای آرزام[۲]، که بنظر میآمد، میخواهد یاغی شود، به حکومت هرات گماشت. این است آنچه، که آرّیان گوید و معلوم است، که راجع بکیفیّات حرکت تا آمویه ساکت است.
دیودور، پلوتارک و ژوستن نیز در این باب ساکتاند، ولی کنتکورث چنین نوشته (کتاب ۷، بند ۴): «اسکندر ارتهباذ را به ایالت باختر گماشت و باروبنه قشون خود را با ساخلوی در محلّ گذارده عازم سغدیان گردید و به بیابانهای بیآب و علف آن مملکت وارد شد. معلوم است، که شبها حرکت میکرد. با وجود این بزودی فریاد العطش از سپاهیان او برخاست. سپاهیان مقدونی فرسنگها راه میپیمودند، بیاینکه به رودی برسند. اشعۀ آفتاب بریگهای روان تابیده انعکاس مییافت و حرارت طاقتفرسا در اطراف ایجاد میکرد. بعد مهی از حرارت زمین متصاعد میگشت و از روشنائی میکاست. سحرگاهان نسیم روحافزا و شبنم قدری هوا را خشک میکرد، ولی همینکه آفتاب برمیآمد، در حال هر رطوبتی بخار شده به آسمان میرفت. در این احوال نه فقط امید مقدونیها بیأس مبدّل گردید، بل بردباری را هم از دست دادند، زیرا قوّهای برایشان باقی نمانده بود، ولی نه میتوانستند درنگ کنند و نه پیش روند. یک قسمت کوچک قشون بواسطۀ هدایت رهنمایان قدری آب یافته رفع عطش کردند، ولی چون از شدّت حرارت میبایست زودزود آب بیاشامند، این مقدار آب کافی نبود و بجای آب شراب و روغن بافراد میدادند.
دیری نگذشت، که اثرات آشامیدن این دو مایع بروز کرد و سربازان مقدونی بحالی افتادند، که نه میتوانستند اسلحه بردارند و نه قدمی پیشتر گذارند و، آنهائی که از این دو مشروب نیاشامیده بودند، وقتی که رفقای خود را در این حال میدیدند، شکر میکردند، که فقط محنت عطش را تحمّل میکنند. بر اثر این وضع