آرّیان راجع به سکاهای آبیان گوید، که بقول هومر[۱] این سکاهای آسیائی از تمام مردمان عادلتراند و بواسطۀ آزادی و فقر اخلاقی پاک دارند (هومر شاعر و داستانسرای معروف یونانی است، که معلوم نیست کی میزیسته. بعضی داستانهای ایلیاد ۲و اودیسه ۳را از یک نفر داستانسرا نمیدانند). بعد مورّخ مذکور گوید:
خانوادههای زیاد از سکاهای اروپائی هم رسولانی نزد اسکندر فرستادند. او رسولان مردم اوّلی را (یعنی آبیان) مرخص کرد و با آنها چند نفر مقدونی فرستاد، تا ظاهراً عهد اتّحادی با این سکاها ببندد، ولی در باطن در باب ولایت وعده و اخلاق و اسلحه آنها تحقیقاتی بکنند (کتاب ۴، فصل ۱، بند ۱). از جملات آخری آرّیان معلوم است، که مردم آبیان خواستهاند عهد مودّتی بین اسکندر و آنها منعقد گردد، نه اینکه مطیع شوند.
شورش سغد
اسکندر مایل بود در کنار تاناایس (سیحون) شهری بسازد، تا در مقابل مردمانی، که میخواست مطیع کند، سنگری باشد، ولی در این احوال خبرهای اغتشاش سغد و باختر رسید و اجرای این امر را بتأخیر انداخت. بر اثر این خبرها اسکندر سپیتامن و کاتن را خواست، تا آنها را مأمور کند اغتشاش را فرونشانند، ولی چنانکه کنتکورث گوید (کتاب ۷، بند ۶): خود آنها باعث اغتشاش سغد و باختر بودند، زیرا انتشار داده بودند، که اسکندر میخواهد تمام سوارهنظام باختر را نزد خود بطلبد، با این مقصود، که تمام آنها را از دم شمشیر بگذراند و حتّی این مأموریّت به آنها داده شده، ولی آنها نمیخواهند به هموطنان خود خیانت کنند و در نظر آنان وحشیگری اسکندر کمتر از جنایت بسّوس نیست. در نتیجۀ این احوال، مردم مسلّح گشتند، تا بدفاع بپردازند و، چون اسکندر از این قضیّه و نیز از فرار دو سردار مزبور آگاه شد.
به کراتر امر کرد، برود و شهر کوروش[۲] را محاصره کند. خود او بقول آرّیان شهر غزه[۳] را محاصره کرده، گرفت. بعد تمام جوانان این شهر را بحکم اسکندر