برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۱۷۶۹

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

از اداره کردن سغدیان استعفا کرده بود، اسکندر کلیتوس را بجای او برگزید.

این همان شخصی است، که در گرانیک از حملۀ برادر سپهرداد به اسکندر جلوگیری کرده دست او را انداخت و جان پادشاه مقدونی را نجات داد. خواهر کلیتوس، هل‌لانیس[۱] نامی، دایۀ اسکندر بود و نوشته‌اند، که او وی را مانند مادر دوست می‌داشت. اسکندر امر کرد، کلیتوس بزودی بمحلّ مأموریت خود حرکت کند و برای او ضیافتی داد و، چون در سر میز شراب زیاد آشامید، در حال مستی خودستائی کرد. اگرچه خودستائی، و لو اینکه راست‌گوئی هم باشد، بگوش شنوندگان خوش نمی‌آید، با وجود این سرداران و صاحب‌منصبان سالخوردۀ مقدونی سکوت اختیار کردند، تا آنکه اسکندر گفت فتح خرونه[۲] هم از من بود، نه از فیلیپ و بعد افزود: وقتی بین مقدونیها و سپاهیان اجیر یونانی نزاعی روی داد و فیلیپ زخمی برداشته به خاک افتاد و، چون امنیّت نداشت وانمود، که مرده است، من در این حال با سپر خود او را پوشانیده و حمله‌کنندگان را دفع کردم، ولی پدرم دوست نداشت، این کار مرا اعتراف کند، زیرا متأسف بود، از اینکه حیات خود را از پسرش داشت. بعد اسکندر از جنگهای خود با ایلّیریها بی‌شرکت فیلیپ حرف زده گفت، طرف شدن با ساموتراس‌ها[۳] چیزی نیست. افتخار برای کسانی است، که با آتش و آهن به آسیا آمدند. از این سخنان اسکندر صاحب‌منصبان جوان او خوشنود شدند، ولی سرداران و صاحب‌منصبانی، که بیشتر عمرشان را در جنگ‌های فیلیپ گذرانیده بودند، مکدّر گشتند. در این وقت کلیتوس، که نیز مست بود، بخواندن اشعاری از اوری‌پید پرداخت و مقصودش چنین بود، که صدای او بگوش اسکندر برسد. مضمون اشعار این است: «عادت بدی یونانی‌ها دارند، که بر غنائم فتح اسامی پادشاهان را می‌نویسند. افتخار را از آن پادشاهان میدانند، و حال آنکه این افتخار با خون دیگران خریده شده». اسکندر پرسید، کلیتوس چه می‌گوید، همه ساکت ماندند، ولی خود او بلند از کارهای فیلیپ تمجید


  1. Hellanice.
  2. Cheronee.
  3. Samothraces.