برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۱۷۷۵

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

مقصود کوفاس[۱] پسر ارته‌باذ را برسولی نزد وی فرستاد، ولی او موفّق نشد، زیرا آریمازس جواب داد، که مقدونیها پر ندارند، که بپرند. وقتی که این جواب به اسکندر رسید، این حرف بر او گران آمد و به سرداران خود امر کرد، سیصد نفر.

از جوانان چست و چالاک مقدونی نزد او آرند. چون آنها حاضر شدند، به آنها گفت، من با شما از دربند کیلیکیّه و سنگرهای سخت گذشتم و حالا هم امیدواری من به شماها است، که هم‌سنّ من هستید. بعد دستور داد، چگونه از یگانه راه باریک بالا رفته قلّۀ کوه را تصرّف کنند و از آنجا با علامت‌هائی رسیدنشان را به قلّه به قشون مقدونی اطّلاع دهند. جوانان مزبور هریک طناب و قلاّبی با خود برداشته روانه شدند. صعود بسیار سخت بود و در بعض جاها بالاروندگان قلاّب را در سنگ فروبرده خود را بالا می‌کشیدند. با وجود این ۳۰ نفر از آنها از سختی صعود تلف شد، ولی سایرین بعد از دو روز به قلّه رسیدند و شب را استراحت کرده روز دیگر از دودی، که از یکی از غارها برمی‌خاست، مکمن دشمن را یافته با علاماتی به مقدونیها خبر دادند. پس از آن اسکندر دوباره کوفاس را برسولی نزد آریمازس فرستاد و دستور داد، که، اگر او باز مقاومت کند، جوانان مقدونی را، که در قلّۀ کوه هستند به او نشان دهد. او داخل مذاکره شد و در ابتداء آریمازس جواب منفی داد، ولی، وقتی که کوفاس مقدونیهائی را، که بالای قلّه بودند به او نمود، آریمازس پنداشت، که عدّۀ آنها زیاد است. بعد این تصوّر و نیز همهمۀ مقدونیها و صدای شیپور آنان از پائین باعث ترس او شده کوفاس را، که براه افتاده بود، صدا کرد و با او سی نفر از سران قشون خود نزد اسکندر فرستاد، تا ترتیبی برای تسلیم کردن کوه بدهند، مشروط بر اینکه مقدونیها اجازه دهند، سغدیها از کوه خارج شوند. اسکندر جوابهای سابق آریمازس را، که به نخوت او بسیار برخورده بود، بخاطر آورده شرایط را قبول نکرد. بعد خود آریمازس با اقربایش نزد اسکندر آمد و او امر کرد، آنها را چوب زده بعد بدار آویزند. پس از آن همراهان مقتول را


  1. Cophas.