برده کرده به اهالی قلعههائی، که ساخته بود، بخشید.
این است مضمون نوشتههای کنتکورث راجع به کوه مزبور، اما در باب عاشق شدن اسکندر به رکسانه مورّخ مذکور چنین گوید:
اسکندر و رکسانه
کنتکورث گوید (کتاب ۸، بند ۳): پس از آن اسکندر بولایتی رفت، که کوهورتانوس[۱] نامی والی آن بود و از ولات ممتاز پارس بشمار میرفت. او اظهار انقیاد کرد و اسکندر وی را به حکومت ابقاء داشته از سه پسرش دو نفر را برای خدمت در لشکر مقدونی طلبید و حاکم مزبور پسر سوّم خود را هم باختیار اسکندر گذاشت.
کوهورتانوس خواست ضیافتی برای اسکندر با تجمّلات مشرق زمین بدهد و با این مقصود ۳۰ نفر از دختران خانوادههای درجه اوّل سغدیان را باین ضیافت طلبید.
دختر خود والی هم جزو آنها بود. این دختر از حیث زیبائی و لطافت مثل و مانند نداشت و بقدری دلربا بود، که در میان آن همه دختران زیبا توجّۀ تمام حضّار را به خود جلب میکرد. اسکندر، که مست باده عنایتهای اقبال و ابخرۀ شراب بود، عاشق وی گشت. کنتکورث گوید: «پادشاهی، که زن داریوش و دختران او، یعنی زنانی، را دیده بود، که کسی جز رکسانه در وجاهت به آنها نمیرسید و با وجود این نسبت به آنها حسّیّاتی جز محبّت پدر باولاد نپرورده بود، در اینجا عاشق دختری شد، که نه در عروقش خون شاه جاری بود و نه از حیث مقام میتوانست قرین آنها (یعنی زن داریوش و دختران او) باشد. »
بزودی اسکندر بلند و بیپروا گفت، لازم است مقدونیها و پارسیها با هم مزاوجت کنند، تا مخلوط گردند و این یگانه وسیله است برای اینکه مغلوبین شرمسار و فاتحین متکبّر نباشند. بعد، برای آنکه این فکر خود را ترویج کند، آشیل پهلوان داستانی یونان را، که از نیاکان خود میدانست، مثل آورده گفت، مگر او یکی از اسراء را ازدواج نکرد. بنابراین مقدونیها نباید ازدواج زنان
- ↑ Cohortanus.