برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۱۷۸۲

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

کرد، اسکندر را بپرستند و در باب کالّیس‌تن گفته، که او از اهل النت[۱] بود، از شاگردان ارسطو بشمار می‌رفت و اخلاقی داشت مهذّب، ولی به خود بسیار می‌بالید. اگر قول بعض مورّخین غیر معتبر را بتوان باور کرد، او می‌گفته: «نوشته‌های من بالاتر از کارهای اسکندر است (کالّیس‌تن تاریخ اسکندر را می‌نوشت) من به اسکندر نزدیک شدم، نه با این مقصود، که افتخاری بیابم، بل برای اینکه او را به افتخار برسانم و باید اسکندر از تاریخ من جاویدان گردد، نه از قصّه‌هائی، که مادرش المپیا در باب نژاد او می‌بافد». نطق کالّیس‌تن را آرّیان چنین ذکر کرده: (همان‌جا، بند ۳) «بلی البتّه اسکندر لایق افتخاراتی است، که یک موجود فانی می‌تواند داشته باشد، ولی عقل حدّی قرار داده برای چیزهائی، که باید مردم نسبت به خدایان بجا آرند و چیزهائی، که درخور انسان است. برای خدایان معابد و محراب می‌سازند، برای انسان مجسّمه. قربانیها و سرودها از آن خدایان است، توصیف و تمجید از آن انسان. الوهیّت را در امکنۀ مقدّسه جا داده‌اند و کسی نمی‌تواند بآن نزدیک شود. این است، که او را می‌پرستند، ولی بانسان می‌توان دسترسی داشت، می‌توان او را لمس و تکریم کرد. در موقع پرستش و سرودها برای هریک از خدایان ترتیبی مقرّر است، بنابراین احتراماتی را، که برای پهلوانان روا می‌دارند، آیا می‌توان از پرستش خدایان جدا نکرد؟شایسته نیست، که تمام نسبت‌ها را باهم مخلوط و درهم و برهم کنیم، چه از این حیث، که بخواهیم اشخاص را به مرتبه الوهیّت برسانیم و چه از این بابت، که خدایان را بمقام انسان تنزّل دهیم. آیا اسکندر اجازه می‌دهد، که یک شخص متعارف امتیازات سلطنتی را دارا باشد؟ آیا خدایان بی‌قیدتر از او خواهند بود، اگر ببینند، که یک موجود فانی می‌خواهد دارای افتخارات و امتیازات آنها گردد؟ای آناکسارک، اگر اسکندر بخواهد اوّلین پهلوان یا بزرگترین پادشاه و یا نامی‌ترین سردار بشمار برود، کسی حرفی ندارد. کی در این باب تردید دارد؟ولی از آنجا، که اسکندر بلاغت و فلسفۀ تو را


  1. Olynthe.