برگماشت، مردان کوه، چون دیدند اسکندر پا فشرده، تصمیم به تخلیه کوه کردند، توضیح آنکه در مدّت دو روز وانمودند، که از فتح خود غرق شادی هستند، زیرا آواز کوس و دهل تمام شب بلند بود. شب سوّم خاموشی قلعه را فروگرفت ولی آتشهای زیادی روشن شد. اسکندر بالاکروس [۱]را فرستاد تا تفتیش کند، که آتشها را با چه مقصود روشن کردهاند. او برگشت و گفت مردان کوه آن را تخلیه کردهاند و فرار میکنند. همینکه اسکندر این بشنید، امر کرد تمام سپاهیان او نعرهای برآرند. آنها چنین کردند و این صدا باعث وحشت فراریان و بینظمی آنان گردید، چنانکه از بالا به زیر افتاده بعضی کشته شدند و برخی فاقد دست و پا گردیدند. پس از آن اسکندر امر کرد قلّه کوه را گرفتند و به شکرانه این بهرهمندی، که از ترس بیموقع دشمنان حاصل شده بود، نه از فتح مقدونیها (زیرا او از تسخیر کوه مأیوس بود) امر کرد محرابی برای مینرو (ربة النّوع عقل و جنگ) و نیز برای ربة النّوع فتح بسازند. رهنمایان مذکور در فوق هم پاداشی یافتند، اگرچه آنقدر، که وعده کرده بودند، نتوانستند انجام دهند. پس از آن حفاظت کوه و ساخلو ولایت را اسکندر بعهده سیسیکستوس [۲]محوّل داشته از اینجا بیرون رفت (کنتکورث، کتاب ۸، بند ۱۱).
روایت دیودور
مورّخ مذکور شرح این قضیّه را چنین نوشته (کتاب ۱۷، بند ۸۵): اسکندر در ابتداء بواسطۀ اشکالات زیاد نمیخواست کوه آأُرن [۳]را تسخیر کند، ولی چون شنید، که هرکول بواسطۀ زمینلرزه از تسخیر آن مأیوس شد و رفت، خواست با خدا رقابت کند و عازم تسخیر آن گردید. دور کوه صد استاد (تقریبا سه فرسنگ و ثلث) ، ارتفاع آن شش استاد و سطح آن صاف و مدوّر است. رود سند، که بزرگترین رود هند است، از طرف جنوب از پای آن جاری است و از اطراف دیگر درههای عمیق کوه را احاطه دارد.
اسکندر داشت از تسخیر کوه مأیوس میشد، که پیرمردی نزد او آمده و گذشتههای
________________________________________