باکوس پس از تسخیر هند بیونان برمیگشت، این شهر را بنا کرد و از همراهان خود اشخاصی لایق در اینجا نشاند، یعنی همان کار کرد، که شما کردید و یک اسکندریّه در قفقاز (پاراپامیز) و اسکندریّۀ دیگر در مصر ساختید. این شهرها و شهرهای دیگر باسم فاتحی، که از باکوس برتر است، باقی خواهند ماند. خدای ما شهر ما را باسم دایۀ خودش نیسا نامید و این نام شامل تمام این صفحه است. این کوه، که بر دیوار شهر ما مشرف است، مروس [۱]نام دارد و نژاد بانی شهر را به خاطرها میآورد (برای فهم این جمله باید بخاطر آورد، که یونانیها عقیده داشتند، که باکوس از رانزوس (ژوپیتر) خدای بزرگ آنان بوجود آمد و مروس بمعنی ران است. م.). شهر نیسا از این زمان آزاد است و موافق قوانین خودش اداره میشود. چون خدا خواست عنایت خود را بما نشان دهد، پیچک [۲]را، که در جائی از هند نمیروید، در اینجا رویاند. اسکندر را این بیان و اینکه او راه خدائی را پیموده و از حدّ جهانگیری او هم خواهد گذشت، بسیار خوش آمد و پذیرفت، که این شهر آزاد بماند (این نوشته آرّیان گفته ما را در صفحۀ ۱۶۸۸ تأیید میکند. م.).
پس از آن اسکندر از طرز حکومت آنان سؤالاتی کرد و، چون دانست، که طرز مزبور اشرافی است، آنها را ستود (خواننده بخاطر خواهد آورد، که در آسیای صغیر اسکندر طرز حکومت مردم را تشویق میکرد. م.). بعد خواست، که برای گروی سیصد نفر از اکسترها [۳]و صد نفر از شورای سیصد نفری بدهند (آرّیان اصطلاحات رومی را استعمال کرده. اکسترها سوارهنظام رومی بودند. م.) آکوفیس، که عضوی از شورای مزبور بود، لبخند زده گفت: «اگر یکصد نفر از اشخاص خوب شهر را بدهیم، چگونه امور شهر را اداره کنیم؟هرگاه بمصالح شهر علاقهمندید، از اکسترها سیصد نفر و بیشتر بردارید و بجای یکصد نفر مرد خوب دویست نفر مرد بد انتخاب کنید. برای حفظ سعادت شهر ما این یگانه
________________________________________