برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۱۸۱۶

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

وسیله است» . این نصیحت را اسکندر پسندید و به سیصد نفر اکستر اکتفا کرد آکوفیس پسر و نوۀ خود را هم نزد اسکندر فرستاد. بعد آرّیان گوید، که اسکندر با سپاه خود به کوه مروس رفت و مقدونیها، چون در اینجا پیچک زیاد یافتند، و حال آنکه در هند، حتّی در جاهائی که تاک می‌روید، این گیاه نیست، تاجهائی از آن ساخته بر سر گذاردند. اسکندر قربانیها کرد و مقدونیها بعیش پرداخته، چنانکه معمول بود، بافتخار باکوس عربده‌های مستی کشیدند [۱].

پس از ذکر این حکایت آرّیان کلمه‌ای چند گوید، که نه فقط برای فهم افسانۀ باکوس و سفر جنگی او بهند مهمّ است، بلکه چند فقره از این نوع افسانه‌ها را، که بالاتر گذشت، روشن می‌سازد. مورّخ مذکور گوید: «من نمی‌توانم این واقعه را تصدیق یا تکذیب کنم، ولی نمی‌توانم عقیده اراتس‌تن [۲]را نیز بپذیرم (اراتس‌تن را در مدخل معرّفی کرده‌ایم-صفحۀ ۹۱. م.). او عقیده داشت، که تمامی این کارها، که یونانیها برای خدایان خود می‌کردند، در واقع امر از تکبّر و نخوت اسکندر بود و می‌خواستند، او را راضی بدارند. اراتس‌تن برای اثبات عقیدۀ خود هزار افسانه یونانی را دلیل می‌آورد، مثلا غاری را، که یونانیها در پاراپامیز یافته می‌گویند، که این غار پرومته [۳]است و این بدبخت را در اینجا زنجیر کرده بودند و عقابی مأمور بود روده‌های او را بدرد، تا اینکه بالاخره هرکول دررسید و زنجیر را پاره کرده عقاب را کشت. دیگر اینکه دلیل بودن هرکول در هند این است، که روی گاوهائی علامت گرز او بود و نیز قفقاز را از شمال بمشرق بردند و اسم آن را به پاراپامیز دادند، تا درخشندگی جدیدی به کارهای اسکندر داده باشند. اراتس‌تن همین انتقاد را دربارۀ باکوس نیز می‌کند. این است عقیدۀ او، که به قضاوت خواننده محوّل می‌داریم (چون موضوع راجع بمذهب یونانیها بوده آرّیان نخواسته اظهار عقیده کند. با وجود این از بین السّطور نوشته‌های او، بخصوص از مقدّمه‌ای، که بیان کرده، هویدا است، که خود او هم این افسانه‌ها را باور نداشته و منشأ آن را از چاپلوسی یونانی‌ها و جاه‌طلبی اسکندر می‌دانسته).


________________________________________

  1. Dionysiaques (Bacchanal).
  2. Eratosthene.
  3. Prometee.