برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۱۸۸۷

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

جزیره‌ای در وسط سند واقع بود و کشتیها باین جزیره درآمدند. بعد مقدونیها در هر دو ساحل بپراکندند، تا آذوقه بیابند. در ساعت سه (معلوم نیست از کی) جزر اوقیانوس شروع گردید و آب رود را عقب زد. بعد آب رود مانند سیلی روان شد و سواحل را فروگرفت. مقدونیها، که جزر و مدّ دریا را ندیده بودند، متوحش شده پنداشتند، که این حادثه معجزه‌ای است و علامت غضب خدایان.

در این وقت مقدونیهائی، که در جستجوی آذوقه بودند، در وحشت و اضطراب غریبی افتاده بطرف کشتی‌های خود دویدند، ولی، چون کشتی‌ها بواسطه طغیان رود از آنها دور بود و مقدونیها عجله داشتند زودتر به کشتیها بنشینند و هرکس در فکر خود بود، اختلال و اغتشاش عجیبی روی داد: نه ملاّحان می‌توانستند کاری کنند و نه مقدونیها می‌گذاشتند کاری از پیش رود. همهمه و غوغا، وحشت و اضطراب به حدّی بود، که کسی حرف کسی را نمی‌شنید. کشتی‌ها در این حال به یکدیگر می‌خورد، پاروها را آب می‌برد. گوئی که جنگی بین دو بحریّه درگرفته بود و هریک از طرفین برای اضمحلال طرف دیگر می‌کوشید. بزودی تمام حول وحوش را آب فروگرفت و فقط تپه‌هائی دیده می‌شد، که سر از زیر آب بیرون آورده.

کشتی‌هائی، که در این دریا پراکنده بود، بعضی در مجرای رود واقع شده بودند و برخی روی دره‌ها و سایر جاهای سواحل. بنابراین، همین‌که مدّ شروع گشت و آب رود بطرف دریا روان گردید، کشتی‌ها به گل نشست، یکی به پهلو افتاد، دیگری با دماغه در زمین فرورفت و قس علی‌هذا. در این وقت اسباب و ادوات و باروبنه سربازان مقدونی و قطعات شکسته و خرد شده پاروهای کشتی‌ها و چیزهای دیگر زمینهای حول‌وحوش را پوشیده بود. شب درمی‌رسید و مقدونیهای گرسنه از یافتن آذوقه مأیوس و در دریای بهت و حیرت غوطه‌ور بودند. در این وقت یک چیز هم بر وحشت آنان می‌افزود: عدّۀ کثیری از حیوانات عظیم‌الجثه دریائی پس از جزر در خشکی مانده آنها را از هر طرف احاطه داشتند. اسکندر مهموم و مغموم بود، ولی چاره‌ای بنظرش نمی‌رسید. با وجود این او دسته‌ای را از سواره‌نظام خود مأمور کرد، که بمصب سند بروند و، همین‌که دیدند، جزر از نو شروع شده، از حرکت