بودند مطیع گردند، فرار کرده بصحرای لمیزرع رفتند. اسکندر پس از اینکه از این رود گذشت، و شب حرکت کرده بیابان لمیزرع را پیمود، در طلیعه صبح به محلّی رسید، که زراعت داشت. پس از آن او به پیادهنظام دستور داد، که منظّما از عقب بیاید و خودش با سوارهنظام رانده داخل ولایت اوریتیان شد و تمام کسانی را، که اسلحه برداشته بودند، کشت. مقدونیها اسرای زیاد گرفتند و بعد در کنار رود کوچکی اردو زدند. بعد هفستیون با بقیّه لشکر دررسید و اسکندر پیش رانده بزودی به پایتخت این ولایت، که رامباسیا[۱] نام داشت، درآمد و، چون از موقع خوب شهر متحیّر گشت، هفستیون را مأمور کرد، در اینجا مهاجرینی بنشاند، زیرا امیدوار بود، که این شهر در آتیه اهمیّت یابد. بعد اسکندر نصف هیپاسپیستها را با آگریانها و قسمتی از سوارهنظام و تیراندازان سواره برداشته به معبری، که در حدود اوریتیان و گدروزیان[۲] بود، رسید (گدروزی را با بلوچستان کنونی منطبق داشتهاند). این دو مردم جمع شده صف آراسته بودند، تا از عبور اسکندر مانع شوند، ولی، همینکه اسکندر نزدیک شد، فرار کردند. اعاظم اوریتیان باستقبال اسکندر آمده مطیع گشتند. او باینها گفت، که فراریها را جمع کرده مطمئن کنند، که خطری برای آنها نیست. بعد اسکندر آپولّوفان[۳] را والی این ولایت کرده لئونّاتوس را با قوّهای، که مرکّب از آگریانها و چند تیرانداز و چند سوار و یونانیهای اجیر بود، در اینجا گذارد و دستور داد، که تا ورود بحریّه، سکنه برای شهر تدارک و ولایت را چنان اداره کنند، که اهالی با حکومت تازه آشنا شوند (آرّیان، کتاب ۶، فصل ۶، بند ۴).
روایات دیگر
نوشتههای مورّخین دیگر در کیفیّات تفاوتهائی، با آنچه که از قول آرّیان ذکر شد، دارد. کنتکورث گوید (کتاب ۱۱، بند ۱۰): چون زمستان ملایم شد، اسکندر امر کرد، کشتیهای آسیب یافته را آتش