برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۱۹۰۹

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

را پس از مراجعت در پاسارگاد مغموم داشت، نبش قبر کوروش بود.

این مورّخ مقبره شاه مذکور را چنین توصیف کرده: این مقبره در وسط باغهای سلطنتی پاسارگاد واقع است و آن را از هر طرف انبوه درختان و نیز جویبارها و چمن‌های پرپشت احاطه داشت. بنا روی پایه‌ای از سنگهای بزرگ قرار گرفته و به طاقی منتهی می‌شود، که مدخلش خیلی کوچک است. نعش کوروش را در تابوتی از زر گذارده و تابوت را روی میزی، که پایه‌هایش نیز از زر بود، قرار داده آن را با پارچه نفیس بابلی و قالیهای ارغوانی و ردای سلطنتی و لباسهای مادی و جامه‌های رنگارنگ از رنگ یاقوت زرد و غیره و با طوقها و قمه‌ها و یاره‌ها و زینت‌هائی از زر و سنگهای گرانبها پوشیده بودند. پلّه‌های درونی به اطاق کوچکی، که متعلّق به مغ‌ها بود هدایت می‌کرد. خانواده این مغها از زمان فوت کوروش پاسبان نعش بودند و این امتیاز به آنها اختصاص داشت. شاه همه‌روزه یک گوسفند و مقداری آرد و شراب باینها می‌داد و در هر ماه یک اسب روی قبر قربان می‌کردند.

در اینجا کتیبه‌ای بخط پارسی نوشته بودند، که مضمون آن چنین بود: «ای مرد فانی، من کوروش پسر کبوجیه هستم. من دولت پارس (آرّیان نوشته امپراطوری) را بنا کردم و حکمران آسیا بودم. باین مقبره من رشگ مبر».

اسکندر از حسّ کنجکاوی خواست درون این مقبره را ببیند و یافت، که تمامی اشیاء را جز میز و تابوت دزدیده‌اند: معلوم گشت، که دزد می‌خواسته جسد کوروش را هم بدزدد و با این مقصود تابوت را شکسته، ولی بالاخره نتوانسته جسد را ببرد و انداخته و رفته است. آریستوبول مأمور شد، که باقی‌مانده اسکلت‌ها را جمع کرده در تابوت بگذارد و آن را مرمّت کرده پارچه‌هائی روی آن بکشد، بعد در مقبره را با دیواری سدّ کند و مهر اسکندر را بر آن بزند. اسکندر امر کرد مغهائی، که محافظت مقبره را بعهده داشتند، توقیف شوند، تا معلوم گردد، که کی مرتکب چنین جنایتی شده. چون با وجود زجرها معلوم نشد، که جانی کی بوده، اینها را رها کردند (کتاب ۶، فصل ۸، بند ۴).