و سیم و قالیهائی گرانبها. این کبکبه را دستهجاتی از پیاده و سوار مشایعت کردند.
اشیاء را برده بودند، که در آتش افکنند، ولی کالانوس آنها را با قالیها در میان نظار تقسیم کرد. بعد او با طمأنینه و وقار بطرف خرمن هیزم رفت و در حضور تمامی سپاه به بالای آن برآمد. پس از آن هیزم را آتش زدند و با وجود اینکه شعلهها او را از هر طرف احاطه کرد، حکیم هندی، همچنان که خوابیده بود، حرکتی نکرد.
نهآرخ نوشته: وقتی که خرمن هیزم را آتش زدند، بامر اسکندر شیپورها را دمیدند و از تمامی سپاه نعره جنگی برآمد و حتّی فیلها ناله برآوردند، گوئی که اینها هم کالانوس را میستودند.
آرّیان افزوده: «چنین است کیفیّاتی، که مورّخین معتبر راجع به کالانوس نوشتهاند و این قضیّه نشان میدهد، که، چون انسان تصمیمی راسخ و محکم گرفت، روح او از حیث برتری و قوّت بچه پایه تواند رسید» (کتاب ۷، فصل ۱، بند ۳).
روایات دیگر
دیودور گوید (کتاب ۱۷، بند ۱۰۷): مقارن این زمان فیلسوف هندی، که کالانوس نام داشت و نزد اسکندر محترم بود، بطور عجیبی به زندگانی خود خاتمه داد. این شخص، که در مدّت ۷۳ سال هیچگاه ناخوش نشده بود، خواست بمیرد، زیرا تصوّر میکرد، بقدری که انسان میتواند سعادتمند باشد، پیمانه سعادتش پر شده. بر اثر مرضی، که همهروزه در تزاید بود، او از اسکندر خواست، آتشی آماده سازند، تا در آن رفته با زندگانی وداع کند. در ابتداء اسکندر سعی کرد، او را از این خیال بازدارد و، چون مؤثر واقع نشد، بالاخره هیزمی خرمن کردند و، پس از اینکه آن را آتش زدند، کالانوس داخل آتش شده بسوخت. در این موقع مقدونیهای زیاد جمع شده بودند، که این کار غریب را تماشا کنند و، پس از اینکه کالانوس معدوم گشت، بعضی او را دیوانه دانستند، برخی گفتند، که برای خودنمائی این کار کرد و عدّهای از قوّت روح او و حقیر شمردن مرگ در حیرت شدند (باید در نظر داشت، که این شخص برهمن بوده و برهمنهای آن زمان هم به جاویدان بودن روح معتقد بودند). پلوتارک راجع باین قضیّه چنین نوشته (اسکندر، بند ۹۱): چون کالانوس از چندی قبل