هیپاسپیستها و آژما و یک قسمت از سوارهنظام هتر به کشتیها نشسته از کارون سرازیر شد و بعد، که بدریا رسید از کشتیهای سنگین یا آسیبیافته به کشتیهای سبکبار درآمد و سواحل را گرفته بمصبّ دجله وارد شد. باقی سفاین میبایست از ترعهای، که کارون را با دجله مربوط میداشت، باین رود درآیند.
آرّیان گوید، چون سطح دجله پائینتر از سطح فرات است، آبهائی از این رود بدجله سرازیر میشود و بعلاوه رودهائی هم باین رود میریزد. از آنجا که مجرای دجله عمیق است، آب از بستر بیرون نمیآید و این رود در جائی گدار ندارد.
فرات، که سطحش بلندتر است، برعکس دجله است، آبهای آن بطور طبیعی یا مصنوعی به جویبارها تقسیم شده بکار زراعت میرود. از این جهت است، که فرات در انتهای جریانش صافی دجله را ندارد و آبش هم آنقدر زیاد نیست. اسکندر در دجله تا جائی راند، که هفستیون در کنار آن اردو زده بود. بعد بشهر اپیس[۱]، که در کنار رود واقع است، رسید. او امر کرد سدّهائی را، که پارسیها برای ممانعت از ورود دشمن باین رود ساخته بودند خراب کنند و گفت «این وسیله دفاع برای کسانی خوب است، که نمیتوانند اسلحه بکار برند» چون این وسیله حقیرانه بود، در یک لحظه خراب شد (آرّیان و بعض مورّخین دیگر اسکندر این سدّها را دلیل ترس ایرانیها و خراب کردن آن را از شجاعت اسکندر دانستهاند، ولی نیبور[۲] گوید، این سدّها را در فرات و دجله از این جهت ساخته بودند، که آب در بعض جاها طغیان نکند و دشتهای کنار رود را نپوشد. بنابراین اسکندر در خراب کردن این سدّها مآلبین نبوده-عقیدۀ سر آرنولد ویلسن[۳] را بالاتر در صفحه ۱۵۰۹ ذکر کردهایم. م.).
وقایع شهر اپیس، شورش سپاه
چون اسکندر بشهر مزبور درآمد، لشکر خود را جمع کرده به آنها گفت: از مقدونیها آنهائی که بواسطه کبر سنّ یا زخمها نمیتوانند خدمت کنند، میتوانند به اوطان خودشان برگردند، ولی اشخاصی که بخواهند با او بمانند، بقدری مشمول عطایا و بخششها خواهند شد،