مراسم دفن هفستیون
در این باب باید گفت، که آرّیان شرح آن را خیلی باختصار برگزار کرده و جزو وقایع بابل بشمار نیاورده. شاید آرّیان تصوّر میکرده، که مراسم دفن در همدان یا در جائی غیر از بابل بعمل آمده و این برخلاف حقیقت است، زیرا، علاوه بر اینکه مورّخین دیگر این قضیّه را جزو وقایع بابل بشمار آوردهاند، جای آتشی را، که اسکندر افروخته در بابل یافتهاند.
آرّیان بر تشریفات مراسم دفن یک چیز را افزوده و گوید، که اسکندر سه هزار نفر کشتیگیر را دعوت کرده بود، که در این مراسم شرکت کنند و اینها بزودی در تشییع جنازه خودش شرکت کردند (کتاب ۷، فصل ۴، بند ۳). مورّخ مذکور نوشته: زمانی که اسکندر در بابل بود، مأموری بمعبد آمّون فرستاد، تا بداند که چه احتراماتی باید برای هفستیون متوفّی بجا آورد. جواب آمد، که او را باید مانند پهلوانی ستایش کنند. اسکندر از این گفته غیبگوی آمّون غرق شعف گشت (کتاب ۷، فصل ۷، بند ۱).
بعد او گوید، که کلامن[۱] والی مصر به مردم تعدّی میکرد و با وجود این، چون اسکندر میخواست برای جاویدان کردن نام هفستیون دو معبد در مصر ساخته شود، یکی در اسکندریّه و دیگری در جزیره فار،[۲] بوالی نوشت: «اگر پس از ورودم بمصر، دیدم که این دو معبد ساخته شده، نه فقط تعدّیاتی را، که کردهای میبخشم، بل از تقصیراتت در آتیه نیز خواهم گذشت». در اینجا آرّیان گوید:
این سخنان درخور پادشاهی بزرگ نبود، بخصوص که مخاطب شخصی بدکار بود، که مملکت بزرگی را در تحت اداره خود داشت (همانجا، بند ۲). در باب این جزیره باید گفت، که در نزدیکی اسکندریّه واقع است. بعدها بطلمیوس فیلادلف[۳] پادشاه مصر در اینجا مناری ساخت (۲۸۵ ق. م)، که بهترین فانوس دریائی بشمار میرفت و ۱۳۵ مطر ارتفاع آن بود. بالای این منار برای هدایت کشتیها چراغ روشن میکردند. آن را یکی از عجایب هفتگانه عهد قدیم محسوب داشتهاند و مقصود شعرای ما از «آینه سکندر» همین منار بوده.