برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۱۹۸۰

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

او، اثری نمانده و اگر هم می‌ماند چه می‌بود، که بتواند این همه خسارات جانی و مالی و اخلاقی را جبران کند. آیا ساکنین این شهرها، که سربازان پیر و از کارافتاده مقدونی بودند، مربّی مردمان بومی می‌شدند؟نه، زیرا خود مقدونیها چنانکه دیدیم، از حیث اخلاق بر اکثر مردمان آسیای غربی و هند مزیّتی نداشتند.

مهد تربیت خانواده است و خانواده مقدونی چندان رجحانی بر خانواده ایرانی و هندی نداشت. مقدونیها همان مردمی بودند، که اسکندر درباره آنها در موارد استهزاء می‌گفت: «آیا چنین نیست، که یونانی‌ها در میان مقدونیها مانند نیم خدایانی هستند، که در میان حیوانات وحشی باشند» (پلوتارک، اسکندر، بند ۷۰). ولی معتقدات مذهبی ایرانی‌ها عالی‌تر و پاک‌تر بود. از این معنی هم اگر صرف‌نظر کنیم، مگر اعقاب مقدونیها یا یونانی‌ها همیشه مقدونی یا یونانی می‌ماندند؟ جواب معلوم است: پس از چند پشت قومیّت و خصایص قومی خود را از دست داده در میان مردمان دیگر حلّ می‌شدند، چنانکه غیر از این هم نشد و اثری از اسکندریّه‌های گوناگون دیگر باقی نماند.

اما در باب نقشه‌های پرعرض‌وطول او، که، بجز نقشه‌اش راجع به انداختن سفاین ببحر خزر، چیزی که برای بشر مفید باشد، محقّقا معلوم نیست، باید گفت، که اگر اسکندر پنجاه سال دیگر هم عمر می‌کرد، قادر نبود جز خراب کردن و کشتن و سربازان خود را بکشتن دادن کاری کند. اگر می‌ماند، از فرط جاه‌طلبی تا آخر عمر ویلان و سرگردان از اینجا به‌آنجا می‌رفت. هرگاه در عربستان بهره‌مند می‌شد، به آفریقا قشون می‌کشید، اگر از آنجا جان بدر می‌برد، به اسپانیای کنونی می‌گذشت، بعد بایطالیا می‌رفت، سپس از آنجا بطرف دانوب میراند، پس از آن به سکائیّه و جاهای دیگر می‌تاخت، تا بالاخره در جائی گم می‌شد. بنابراین اسکندر آن‌قدر در کار لشکرآرائی و جنگ و جدال مستغرق می‌گشت، که فرصتی برای اجرای نقشه‌های خود نمی‌یافت.

کلیّة اسکندر مرد تشکیلات [۱]نبود و، چنانکه دیدیم، هر زمان در جائی توقف

________________________________________

  1. Organisateur.