محترمترین اشخاص لشکر انتخاب کرده به ریاست ملآگر نزد فالانژ پیاده نظام فرستادند. او مأموریت داشت، که با مذاکره پیاده نظام را به اطاعت درآورد، ولی ملآگر بجای اینکه مأموریت خود را انجام دهد، فالانژ را بسیار ستود و پیاده نظام را بر ضدّ مخالفین آن تحریک کرد. در نتیجه، مقدونیها ملآگر را رئیس خود خوانده با اسلحه بقصد مخالفین خود حرکت کردند. دسته قراولان مخصوص از بابل بیرون آمدند، تا با پیاده نظام طرف شوند و نزدیک بود جنگ در گیرد، ولی در این وقت اشخاصی، که در قشون اسکندر وجاهت داشتند، به میان افتاده با سخنان نرم و با موعظه از جنگ مانع گشتند. بعد همه قرار دادند، که آرّیده پادشاه باشد و پردیکّاس نایب السّلطنة. پس از آن مهمترین دوستان اسکندر و سران سپاه مقدونی ایالات را بین خودشان تقسیم و به آرّیده بیعت کردند.
روایت ژوستن
این نویسنده قضایا را مشروحتر از دیودور ذکر کرده. او گوید (کتاب ۱۳، بند ۲-۴): فوت اسکندر باعث خوشوقتی رجال و سرداران او شد و موجب نگرانی آنها هم نیز، زیرا در میان آنها کسی نبود، که دیگران با طیب خاطر مطیع او شوند و هرکس خود را کمتر از دیگری نمیدانست. از طرف دیگر همهروزه به خودسری سربازان میافزود و هیچیک از رجال اسکندر نمیتوانست پیشبینی کند، که نظامیان با کی همراه خواهند بود. در این احوال پردیکّاس عقیده داشت، که باید منتظر شد تا رکسانه بزاید و شاید پس از آن وارث اسکندر معلوم گردد، ولی ملآگر میگفت: لزومی ندارد منتظر وضع حمل رکسانه شویم. اگر مقصودتان این است، که پادشاهی داشته باشید، چند پادشاه در آسیای صغیر الآن موجودند: اگر طفلی را بخواهید پادشاه کنید در پرگام[۱] هراکل پسر اسکندر را، که از برسین تولد شده، خواهید یافت و هرگاه بخواهید پادشاه مردی باشد، آرّیده برادر اسکندر
- ↑ Pergame.