و دیگری مونیموس[۱] صاحب شهر پلاّ[۲]. در این حال پرملال المپیاس مأیوس گردید، از اینکه بتواند در مقابل کاسّاندر مقاومت کند، زیرا همه بطرف او میرفتند و دوستان المپیاس هم برای پافشاری کافی نبودند. بنابراین المپیاس پس از فکر زیاد مصمّم گشت، یک کشتی با پنج صف پاروزن بدریا انداخته، با دربار و دوستان خود از شهر فرار کند، ولی یک نفر فراری از شهر گریخته، این خبر را به کاسّاندر رسانید و او این کشتی را گرفت.
کشته شدن المپیاس
پس از آن، المپیاس از هر طرف بکلّی مأیوس گشته، رسولانی نزد کاسّاندر فرستاد، تا قراری با او بدهد. کاسّاندر در ابتداء میخواست، که ملکه بیشرط تسلیم شود، ولی بالاخره پس از مذاکرات زیاد با اکراه پذیرفت، که جانش در امان باشد. بعد قشون کاسّاندر وارد شهر شد و مونیموس هم شهر پلاّ را تسلیم کرد. امّا آریستونوئوس حاضر نشد شهر آمفیپولیس را تسلیم دارد، تا آنکه پس از کشمکشها و زدوخوردی، برحسب حکم المپیاس شهر را تحویل داد و کاسّاندر هم به او امنیّت جانی بخشید، ولی پس از چندی، چون از او بیمناک بود، بدست اقربایش نابودش ساخت. بعد کاسّاندر، اقرباء و کسان اشخاصی را، که المپیاس کشته بود، تحریک کرد، ملکه را در مجلسی مرکّب از مقدونیها محاکمه کنند. در نتیجه، ملکه را در غیابش محاکمه و باعدام محکوم کردند. پس از آن کاسّاندر، چند نفر از محارمش را فرستاده، به المپیاس پیغام داد، که فرار کرده به آتن برود. مقصود کاسّاندر نجات دادن ملکه نبود. او میخواست، که المپیاس فرار کرده در راه کشته شود و همه تقصیر را از خود او، که فرار کرده بود، بدانند، زیرا کاسّاندر میدانست، که مقدونیها احترامی بزرگ برای ملکه میورزند و این را هم خوب میدانست، که مقدونیها تا چه اندازه زود از طرفی بطرفی میروند. المپیاس این پیشنهاد کاسّاندر را نپذیرفت و اعلام کرد، که حاضر است، در مجلس مقدونیها حضور یافته محاکمه شود. کاسّاندر باین