جنگی است، که برای مهرداد با سلوکیها پیش آمده. بعضی تصوّر میکنند، که تسخیر بابل خیلی بعد از تسخیر پارس رویداده. به هرحال تاریخ تسخیر بابل نباید از ۱۵۰ ق. م تجاوز کرده باشد، زیرا در این وقت مقام مهرداد در ایران بقدری محکم بود، که میتوانست از نو بطرف باختر متوجّه گردد.
جنگ دوّم با باختر
بالاتر گفته شد (صفحۀ ۲۲۲۳ این تألیف)، که پسر اوکراتید، هلیاکل[۱]، که شریک پدرش در اداره کردن دولت باختر بود، پدرش را کشت. بعضی تصوّر کردهاند، که جهت پدرکشی از عدم رضایت او و یونانیها از سستی اوکراتید نسبت به پارتیها و واگذاردن چند ایالت به دولت پارت بوده.
از کلمات ژوستن (کتاب ۴۱، بند ۶) این ظن تأیید میشود، زیرا مورّخ مزبور گوید، که هلیاکل پدرش را علانیه کشت و چرخهای ارابهاش را بخون او رنگین کرده جسدش را از دفن محروم ساخت.
چنین عملی، که شاید در تاریخ از حیث وحشیگری و سبعیّت نظیر ندارد، ممکن نبود روی دهد، مگر اینکه یونانیهای باختر اوکراتید را دشمن خود و مملکت دانسته باشند. به هرحال پس از اینکه هلیاکل بتخت نشست و کلیّۀ اقتدارات را بدست گرفت، خواست ایالات از دست رفته دولت باختر را برگرداند. از طرف دیگر مهرداد، که بعد از صلح با اوکراتید دوست او بشمار میرفت، از این پدرکشی کینۀ هلیاکل را سخت در دل گرفت، با لشکری نیرومند بقصد او بیرون رفته به آسانی او را شکست داد و قسمتی بزرگ از مملکت باختر را صاحب شد (ژوستن، کتاب ۴۱، بند ۶). دیودور گوید، که مهرداد باین بهرهمندی اکتفاء نکرده بطرف مشرق راند و بهند درآمده، تا رود هیداسپ (جلم کنونی، که در پنجاب است) راند (قطعهای از کتاب ۳۳)[۲] ولی نظر به اینکه، سکّههائی از شاهان پارت در هند نیافتهاند و نیز از این لحاظ، که دولت یونانی و باختری تا ۱۲۶ ق. م در کابل و حوالی