برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۲۲۸۷

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

برآشفت و او را از نو به گرگان فرستاد، که در نزد زنش توقّف کند و کشیک پاسبانان را سخت‌تر کرد. بعد از چندی، چون دمتریوس دارای اطفالی از زنش شد، از بدگمانی پارتیها نسبت به او کاست و او دوباره با همان دوستش فرار کرد، ولی در نزدیکی حدود دولتش او را گرفته نزد شاه بردند. این دفعه او از شدّت غضب نخواست دمتریوس را بپذیرد و امر کرد، او را باز به گرگان نزد زن و اطفالش ببرند و برای آنکه او را از جهة رفتار بچّگانه‌اش سرزنش کند گفت قابی[۱] از طلا به او هدیه کنند (مقصود این بوده، که باید دمتریوس مانند کودکان قاب‌بازی کند. م.). این رحم و اعتدال پارتیها نه از تقدّس آنها بود و نه از اینکه دمتریوس با آنها خویشی داشت. پارتیها، چون امید داشتند، که سوریّه را بچنگ آرند، می‌خواستند از دمتریوس در مقابل برادرش آنتیوخوس بمناسبت اوضاع مساعد یا پس از غلبه در جنگی استفاده کنند.

جنگ با دولت سلوکی

بعد ژوستن حکایت خود را دنبال کرده چنین گوید (همان‌جا، بند ۱۰): چون آنتیوخوس از نقشه‌های پارتی‌ها آگاه شد (مقصود آنتیوخوس سی‌ده است، که در تاریخ آنتیوخوس ششم نام دارد و از ۱۴۵ تا ۱۴۲ ق. م سلطنت کرد. م.) با قشونی، که در جنگهای او با همسایگان ورزیده شده بود، به جنگ آنها رفت. تجمّلات این سپاه با تدارکات جنگی‌اش برابری می‌کرد، چنانکه هشتاد هزار نفر سپاهی سیصد هزار خدمتکار داشت و اغلب آنها آشپز بودند[۲]. طلا و نقره بقدری زیاد بود، که چکمه‌های ساده‌ترین سرباز میخهای طلا داشت و سپاهیان آنتیوخوس فلزّی را لگدمال می‌کردند، که برای آن آن همه مردمان بجان یکدیگر می‌افتند. ظروف آشپزخانه از نقره بود و چنین بنظر می‌آمد، که این لشکر به جنگ نمی‌رود، بل بسوی میهمانی روانه است. چند پادشاه مشرق زمین، که از سختی پارتی‌ها در عذاب بودند،


  1. Osselet.
  2. اغراق بنظر می‌آید، شاید از تصحیف کاتب نوشته‌های ژوستن باشد.